اللهم کن لولیک الحجة ابن الحَسَن صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی آبائِه ، فی هذه الساعَة وَ فی کُلِّ ساعَة ، وَلّیاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً ، حَتی تُسکِنَه اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتِعَهُ فیها طَویلاً

مسابقه مفهومی ویژه نیمه شعبان - قسمت سوم - بخش اول

ارسال شده در مسابقه نیمه شعبان

تأملي در باب ارتباط و ملاقات با امام زمان(ع)

قنبرعلي صمدي ارزگاني 
 (منبع: فصلنامه علمي تخصصي مشرق موعود، پژوهشكده مهدويت، سال اول، 1386، شماره 1)

چکيده
تحقيق حاضر با هدف بررسي امکان عملي ارتباط و رؤيت حضرت مهدي4 در عصر غيبت کبرا، طرح ديدگاه‌ها و دلايل آن سازمان‌دهي شده است. اين مسئله، در دو محور وقوع و عدم وقوع ملاقات مورد بحث قرار مي‌گيرد و محل اصلي نزاع، نفي و اثبات امکان ملاقات همراه شناخت حضرت است.
در اين تحقيق، سعي شده توجيهات و دلايل دو طرف با اسلوب علمي ارزيابي و بررسي گردد. در برآيند بحث، نظريه وقوع ملاقات در عصر غيبت کبرا، به گونه اجمالي پذيرفته مي‌شود.


مقدمه
اصل اعتقاد به‌ وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌4 و پذيرش‌ امامت‌ آن‌ حضرت‌، امري‌ بديهي‌ و ضروري‌ مذهب‌ شيعه‌ به شمار مي‌رود. دلايل ‌عقلي‌، قرآني‌ و روايي‌ اين اعتقاد تاكنون‌ به‌ خوبي‌ تبيين‌ شده، ولي‌ با توجه‌ به‌ شرايط خاص تاريخي‌ عصر غيبت، فروعات‌ مباحث‌ درباره حضرت‌ حجت4 به خوبي تبيين نگرديده است. 
مسائلي ‌نظير ويژگي‌هاي زندگي‌ حضرت‌ در زمان‌ غيبت‌، آثار و پي‌آمدهاي‌ مسئله غيبت‌ در تفكر شيعي، علل‌ طولاني‌ شدن‌ غيبت‌ و نقش‌ مردم در اين‌ خصوص‌، شرايط ظهور و نشانه‌هاي آن‌، تاكنون‌كمتر مورد تأمل‌ قرار گرفته‌ است.‌ اين‌ امر رسالت‌ دين‌پژوهان‌ و نخبگان‌ فكري‌ ـ فرهنگي ‌را در خصوص تحقيق‌ و تتبع‌ جامع‌ و بازنگري‌ دقيق‌ اين‌‌گونه‌ مباحث‌، دو چندان‌ مي‌کند.
 دراين‌‌باره، يكي‌ از موضوع‌هايي ‌كه‌ قرن‌ها پس از رحلت‌ آخرين‌ نايب‌ خاص ‌حضرت‌ و آغاز غيبت‌ کبرا از سال‌ 329 قمري تاکنون در ميان‌ شيعيان مطرح‌ بوده، مسئله رؤيت‌ و ملاقات‌ با حضرت‌ حجت4 در اين‌ زمان‌ است‌ كه‌ از جهاتي جاي بحث و بررسي دارد.
 متأسفانه اين بحث با اهميت، تاكنون‌ ‌مورد پردازش‌ صاحب‌‌نظران‌ قرار نگرفته و ابعاد آن به خوبي شفاف‌‌سازي‌ نگرديده‌ است.‌ از سوي ديگر، پرداختن به اين بحث، با توجه‌ به‌ حساسيت‌ موضوع، افزون بر اتقان علمي، از نظر شکل و فرم نيز دقت و ظرافت‌ خاصي‌ را مي‌طلبد؛ به گونه‌اي ‌كه‌ هر نوع‌ كج‌انديشي‌ و افراط و تفريط در نحوه طرح‌ اين‌ مسئله، عوارض‌ و آسيب‌هاي زيادي را مي‌تواند در پي‌ داشته‌ باشد. به‌ همين‌ دليل، جامع‌نگري‌ و‌ اعتدال‌، مهم‌ترين شرط ورود به‌ اين‌ وادي، به شمار مي‌آيد.
 در ميان كتاب‌هاي ‌موجود در اين‌ زمينه، کمتر کتابي به آسيب‌‌شناسي اين موضوع پرداخته است. آن‌چه در ميان نويسندگان بيشتر مرسوم شده، شرح‌حال‌نگاري و حکايت‌نويسي است که برخي‌ نيز با سطحي‌نگري‌ عوامانه‌ و بدون توجه کافي به پالايش و تفکيک حکايت‌هاي معتبر از نقل‌هاي بي‌اساس، تنها به‌ گرد‌‌آوري‌ حكايت‌ها‌ و گفته‌هاي بي‌ربط و با ربط، همت‌ گماشته‌اند‌ و‌ ناخواسته‌ بر ابهامات‌ مسئله افزوده‌اند.
نگارنده‌ با طرح‌ اين‌ موضوع‌، ادعا ندارد که حقّ‌ مطلب‌ را ادا كرده، ولي‌ سعي‌ نموده‌ ضمن‌ درك‌ خلأها و توجه‌ دادن‌ به‌ برخي‌ افراط و تفريط‌هاي ‌صورت‌ گرفته‌ و كاستي‌هاي‌ موجود در اين‌ زمينه،‌ با روش مناسب‌، به‌ طرح‌ و بررسي ‌اين ‌موضوع‌ بپردازد و در حد توان‌ قدم‌ مؤثري‌ در اين‌ مسير بردارد.
بررسي امکان ارتباط و ملاقات و وقوع آن در عصر غيبت کبرا ‌و نيز ارزيابي دلايل و ديدگاه‌هاي ارائه شده دراين‌باره و يافتن پاسخ‌ به اين‌ پرسش‌‌هاي مهم و همگاني، هدف اين نوشتار است‌.‌ آيا‌ در زمان‌ غيبت‌ کبرا ديدار با حضرت امکان ندارد؟ يا اين‌که بنا به مصالحي و به گونه‌اي استثنايي و موردي ملاقات امکان دارد؟ مقتضاي ادله و روايات در اين‌باره چيست؟ 
علماي شيعه اصل مسئله امکان تشرف را در عصر غيبت، به گونه اجمالي پذيرفته‌اند، اما در ويژگي‌هاي اين مسئله اختلاف نظر دارند. البته برخي از فرقه‌هاي شيعي و بعضي از نويسندگان معاصر نيز در اين موضوع ترديد کرده‌اند و يا آن را انکار نموده‌اند.
مطالب مورد نظر در سه بخش سامان‌دهي شده است: بخش اول، به طرح موضوع، تبيين ابعاد موضوع، پرسش‌ها و فرضيه‌هاي بحث اختصاص دارد؛ در بخش دوم، نظريه پذيرش ديدار، پيروان اين نظريه، دلايل آن و... مورد توجه خواهد بود؛ در بخش سوم، ديدگاه مخالفان وقوع ملاقات، پيروان آن و دلايل آن بررسي مي‌شود و در پايان، بحث جمع‌بندي مي‌گردد.

معناي‌ ارتباط و ملاقات‌ و انواع آن

واژه‌ ارتباط به‌ معناي‌ پيوند، اتصال‌ و هم‌بستگي‌ است‌ كه‌ بيشتر براي ايجاد پيوند دو طرفه‌ و دو جانبه‌ به‌ كار مي‌رود. ريشه ثلاثي‌ مجرد آن‌، لغت‌ «ربط» به‌ معناي‌ بستن‌ چيزي‌ است‌.[1]
كلمه‌ ملاقات‌، معنايي‌ اخص‌ از ارتباط دارد که مفهوم نوعي‌ گفت‌وگو و شناخت را نيز در بردارد.[2] اصطلاح‌ ارتباط و ملاقات با امام‌ عصر4 در نزد عرف، به‌ معناي درك‌ حضور، گفت‌وگو و شرف‌يابي است‌ كه‌ حالت‌هاي مختلفي‌ مي‌تواند داشته‌ باشد.
بررسي ارتباط و ملاقات، در دو دوره غيبت صغرا و کبرا متفاوت مي‌نمايد. بررسي دوره نخست، خارج از موضوع بحث است و ارتباط و ملاقات در عصر غيبت کبرا چند نوع دارد:
الف) ارتباط روحي‌: اين‌ نوع ارتباط كه‌ بيشتر صبغه‌ عرفاني‌ دارد، داراي قلمرو گسترده‌اي است که هم مطلق توجه معنوي و انس و توسل به حضرت را شامل مي‌شود و هم به طور خاص، مكاشفات‌ روحي‌ از راه پيوند ‌‌و ايجاد سنخيت‌ ميان‌ شخص‌ و امام‌ را در بر مي‌گيرد. البته اين ارتباط ضوابطي را مي‌طلبد و ميزان‌ موفقيت‌ در آن‌، به‌ ميزان‌ طهارت‌ روحي‌ و صفاي‌ باطني شخص‌، بستگي دارد. از اين‌رو، تعريف‌ خاصي‌ را بر نمي‌تابد. 
ب) ملاقات‌ در خواب‌: در اين‌ نوع‌ ملاقات‌ كه‌ ظرف‌ تحقق‌ آن‌ عالم‌ رؤياست،‌ شخص‌، حضرت‌ را متناسب‌ با عالم‌ رؤيا ملاقات‌ مي‌كند و با حضرت‌ نشست‌ و برخاست‌ يا گفت‌وگو دارد. اين‌ نوع‌ ملاقات‌ نيز ممكن‌ است براي‌ بسياري‌ از افراد رخ‌ بدهد، به ويژه در شرايط روحي مناسب‌ و حالات‌ توجه‌ و توسل‌ به‌ آن‌ حضرت ـ البته صرف‌ رؤيا، از نظر‌ حجيت شرعي‌ تكليف‌آور نيست.
ج) ملاقات‌ در حال‌ بيداري‌: ديدن حضرت با چشم‌ ظاهري و در بيداري‌، منظور از اين‌ نوع‌ ملاقات‌ است‌؛ با ايشان تماس‌ بگيرد، چه‌ امام‌ را بشناسد و چه‌ نشناسد.
ديدار در بيداري،‌ از نظر شناختن‌ و نشناختن امام‌، صورت‌‌هاي‌ مختلفي‌ دارد كه‌ آنها را برمي‌شماريم:
1. ديدار با حضرت‌ با عنوان‌ غيرحقيقي،‌ به‌ گونه‌اي كه‌ ديدار‌كننده‌ به هنگام ملاقات‌ و بعد از آن، هيچ‌گونه‌ توجه‌ و التفاتي‌ به حضرت ندارد و ايشان در اين‌ ديدار، فردي ناشناس و عادي ‌تلقي‌ مي‌شود.
 ممكن‌ است اين‌ نوع‌ ديدار ‌براي‌ بعضي‌ چندبار رخ‌ دهد، به ويژه در مکان‌هايي كه‌ حضرت‌ آن‌جا رفت‌و‌آمد و با افراد فراواني برخورد‌ دارد.
 شخص، در اين‌گونه ديدار، امام را ملاقات مي‌کند، ولي چون شناختي در کار نيست، ثمره چنداني ندارد.
2. ديدار با حضرت‌ با عنوان‌ حقيقي‌ ايشان،‌ طوري‌ كه‌ شخص‌، در همان زمان ديدار، حضرت‌ را بشناسد و يا حضرت خود را معرفي کند.
 اين‌ نوع‌ ملاقات‌ يعني‌ ديدار همراه‌ با شناخت‌، بسيار نادر و اندك‌ است؛ زيرا کثرت چنين‌ ملاقات‌هايي ‌با حکمت و فلسفه غيبت‌ منافات‌ دارد. اگر در موارد‌ استثنايي‌ اجازه چنين‌ تشرفي‌ داده‌ شود، بنا به ‌مصالح‌ خاصي است، هرچند ما آن را ندانيم. در ميان نقل‌هاي ‌تشرفات‌ نيز اين‌ نوع‌ ملاقات‌، بسيار اندك‌ است‌.
3. ديدار با حضرت‌ در هنگام‌ غفلت‌ از حضور امام که شخص‌، امام‌ را ملاقات‌ مي‌کند، ولي‌ پي به هويت‌ امام نمي‌برد و حضرت را شخصي‌ عادي‌ مي‌پندارد، يا اين‌که حضرت‌ با تصرفات‌ غيبي‌ نمي‌گذارد که ملاقات‌کننده او را بشناسد. آن‌گاه پس‌ از پايان‌ ملاقات‌ نيز شخص، به دليل مشاهده كرامات‌ و معجزات‌ در اين‌ ديدار يا نشانه‌هاي ديگر، متوجه‌ حضور حضرت مي‌شود و اطمينان مي‌يابد كه‌ او امام‌ بوده‌ است‌؛ برخلاف‌ صورت‌ اول‌ كه‌ شخص‌ بعد از ديدار نيز متوجه‌ قضيه ‌نمي‌شود.
بيشتر نقل‌ تشرفاتي‌ که درکتاب‌ها ثبت شده و از زبان برخي عالمان و اهل تقوا نقل مي‌شود، از اين‌‌گونه ملاقات‌ها به شمار مي‌رود.
ملاقات‌ و مشاهده حضرت‌ در حال‌ بيداري، از ميان‌ سه‌ گونه ديدار، محل بحث و نزاع است. گونه اول ملاقات در حال بيداري، به لحاظ اين‌كه سخني از ملاقات در آن مطرح نيست و گويي ديداري صورت نمي‌گيرد جدا از بحث ماست.
چند پرسش‌ مهم‌ درباره اين بحث مطرح مي‌شود:‌ 
آيا ديدار با امام‌ زمان4 و مشاهده‌ جمال‌ مبارك‌ آن‌ حضرت‌ در زمان‌ غيبت‌ كبرا‌ امکان دارد؟ آيا اين راه براي همگان گشوده است يا به افراد خاص و شرايط خاص تعلق دارد؟ غيبت حضرت به معناي رؤيت‌ناپذير بودن جسم حضرت است يا به معناي ناشناس بودن امام؟در صورت حصول چنين توفيقي، نقل‌ آن‌ براي‌ ديگران‌ جايز است‌ يا نه‌؟ وظيفه‌ ديگران‌ در برابر نقل‌ ملاقات‌ چيست‌؟ آيا بايد آن‌ را تكذيب‌ کنند؟
برخي از اين پرسش‌ها درباره اصل موضوع و برخي ديگر درباره حكم‌ مسئله است که در روند بحث،‌ پاسخ آن روشن خواهد شد.
اين موضوع را مي‌توان به صورت کلي در قالب دو فرضيه مثبت و منفي مطرح کرد. هرکدام از اين دو فرضيه نيز از دو جنبه طرح‌شدني است: امکان عقلي قضيه و امکان عرفي و عملي آن. 
امکان عقلي از جهت نظري قابل طرح و گفت‌وگوست که با توجه به روشن بودن مسئله، لازم نيست بدان بپردازيم؛ زيرا امکان عقلي ملاقات، امري اجماعي است؛ نه در ميان عالمان شيعه کسي را مي‌توان يافت که آن را نفي کرده باشد و نه دليلي بر انکار آن وجود دارد. رؤيت حضرت نه موجب تناقض است تا استحاله عقلي را به همراه آورد، و نه هيچ‌گونه محذور عقلي ديگري را در پي دارد، بلکه دلايل عقلي نيز مؤيد آن است. در زمان غيبت نيز مقتضي رؤيت و ملاقات، هم‌چنان وجود دارد. دلايلي مانند فلسفه امامت، ضرورت وجود حجت در هر عصر، نياز و اضطرار مردم به امام4 مقتضي آن است که مردم بتوانند با امام رابطه برقرار سازند و از برکات حضور وي بهره‌مند گردند. اگر مردم از حضور ملموس امام زمان4 در عصر غيبت محرومند، به دليل عدم‌مقتضي نيست بلکه به دليل وجود مانع است که روايت‌هاي مربوط به فلسفه غيبت، به برخي از اين موانع اشاره نموده‌اند؛ مانند خوف قتل، بيعت نکردن با حاکمان باطل، آماده نبودن مردم و جامعه براي پذيرش و تحقق برنامه‌هاي گسترده حضرت. با توجه به اين‌که صرف وجود مقتضي در ترتب آثار آن کافي نيست، بلکه عدم مانع نيز شرط تماميت مقتضي به‌شمار مي‌رود، از اين‌رو، تعليق در مواردي است که موانع هم‌چنان وجود دارد.
 از طرفي، اين موانع که موجب محروميت و دوري مردم از امام شده، به نوع مردم مربوط است که ظهور و حضور آشکار امام، منوط به زدودن اين موانع خواهد بود. البته اين حرمان نوعي، با رؤيت و ارتباط لحظه‌اي، فردي و استثنايي منافاتي ندارد و آن را نفي نمي‌کند. اگر هم کساني يافت شوند که اصل مسئله را انکار کنند، اين ادعا نياز به اثبات دارد که البته هيچ دليلي بر اثبات آن وجود ندارد.
 هم‌چنين وجود روايات و تشرفات، هيچ‌گونه ابهامي را در اثبات مسئله باقي نمي‌گذارد. بنابراين، آن‌چه در اين‌باره جاي تأمل دارد، امکان عرفي، يعني وقوع ملاقات است که آيا در عصر غيبت کبرا، چنين اتفاقي رخ داده يا نه.
هرچند اين مسئله را عالمان شيعه پذيرفته‌اند، در ميان نويسندگان کساني هستند که هم در اصل وقوع ملاقات و هم در ويژگي‌هاي آن، استنباط‌ها و ديدگاه‌هاي متفاوتي دارند. 
آن‌چه در اين مقوله مهم به شمار مي‌رود، تبيين‌‌ و بررسي دلايل اثباتي‌ اين‌ بحث است كه‌ نتيجه آن‌ سرنوشت‌ بحث‌ ما را رقم‌ خواهد زد. بديهي‌است كه خاستگاه‌ اصلي‌ اين‌ بحث‌ نيز، در بيان‌ ديدگاه‌هاي نخبگان‌ فكري‌ و آراي خواص‌ و عالمان شيعه‌ نمود مي‌يابد ‌و نگرش‌‌هاي‌ خام عاميانه‌، در نتيجه‌گيري‌ بحث‌ سهمي‌ ندارد.
 اين‌ تذكر از اين‌ نظر لازم‌ است‌ كه‌ برخي‌ به‌ اين ‌مرز‌بندي‌ توجه‌ نکرده‌اند و نگرش‌هاي‌ تقليدي‌ برخاسته‌ از احساسات‌‌ مذهبي را در اين‌ مورد مداخله داده‌‌اند، در حالي‌كه‌ اين‌ مسئله نيازمند‌ بحث استدلالي‌ و نگاه‌ تخصصي‌ است.
علت اصلي اختلاف در مورد امکان و عدم‌امکان ملاقات، اختلاف نظر در مورد چگونگي خفاي حضرت از چشم مردم در زمان غيبت است. آيا ديده‌نشدن و پنهان‌بودن حضرت از انظار عمومي، از نوع خفاي شخصي به شمار مي‌رود يا از نوع خفاي عنوان؟ اين پرسش نيز از چنددستگي رواياتي ناشي مي‌شود که در مورد چگونگي خفاي حضرت در زمان غيبت، نقل شده است. منظور از خفاي‌ شخص، ديده‌ نشدن‌ جسم حضرت و مراد از خفاي‌ عنوان‌، ناشناس‌‌بودن خود ‌حضرت است‌. خفاي‌ عنوان‌، طبيعي‌ و معمولي‌ مي‌نمايد، چنان‌که ديگر به‌ خروج‌ از حالت‌ عادي‌ و استفاده‌ از قدرت ‌قهري‌ فراطبيعي‌ نيازي نيست، ولي خفاي‌ شخص‌، ملازم‌ خروج‌ از حالت عادي و روند طبيعي‌‌ است‌ که به دو روش توجيه مي‌شود: يا اين‌که حضرت در زمان غيبت، در وضعيتي متفاوت با شرايط موجود به سر مي‌برد، چنان‌که فرقه شيخيه[3] مي‌گويند و آن را عالم «هورقليا» (حضور به صورت روح مجرد) مي‌نامند و يا اين‌که به دليل تصرفات‌ غيبي و تكويني است که از ناحيه حضرت به اذن الهي صورت مي‌گيرد. اين نيز يا از راه تصرف در دستگاه بينايي فرد يا افراد حاضر صورت مي‌گيرد و يا از راه تصرف در فضا و مکاني اتفاق مي‌افتد که حضرت در آن‌جا حضور دارد. 
بررسي خفاي شخصي و خفاي عنوان از اين جهت لازم است که بحث ملاقات در فرض دوم، يعني خفاي عنوان، جاي طرح دارد، ولي در فرض اول که بنا به هر دليلي رؤيت و دسترس به حضرت ممکن نيست، اين مسئله موضوعيت نخواهد يافت.
اجمالاً، بنابر آن‌چه از ظاهر اخبار و روايات برمي‌آيد، امام‌ زمان4 در عصر غيبت،‌ همانند زمان‌ حضور، به‌ طور طبيعي‌ و با جسم‌ عنصري‌ زندگي‌ مي‌کند؛ نه‌ اين‌که حضرت ‌در زمان‌ غيبت،‌ موجودي نامرئي،‌ با بدن‌ مثالي‌ باشد و روحاني زندگي کند؛ چنان‌كه‌ فرقه شيخيه‌ دچار اين‌ پندار باطل‌ شده‌اند. 
بنابراين، در اين‌‌باره ‌بايد به‌ روايات ‌مربوط به‌ چگونگي زندگي‌ حضرت‌ در عصر غيبت‌، مراجعه‌ کرد. تعبيرهاي به کار رفته در اين روايات که وضعيت زندگي حضرت حجت4 را در زمان غيبت بازگو کرده، بر هر دو نوعِ خفاي‌ شخص‌ و خفاي‌ عنوان‌ دلالت دارد.
در برخي‌ از روايت‌ها،‌ تعبيرهايي‌ مانند: «لاترون‌ شخصه»‌[4]، «فيراهم‌ ولايرونه»‌[5] و «يري‌ الناس ولايرونه»[6] به‌ چشم‌ مي‌خورد که به‌ معناي‌ ديده‌ نشدن‌ حضرت ‌در مراسم‌ حج‌ و ديگر جاهاست. در روايت‌هاي‌ ديگر اين تعبيرآمده: «يرونه‌ و لايعرفونه»‌[7] که تصريح‌ دارد مردم حضرت‌ را مي‌بينند، ولي ايشان را نمي‌شناسند.
اين‌ دو نوع‌ تعبير، در نگاه اول و به ظاهر با هم‌ فرق دارند، ولي با دقت و تأمل در مضمون و کلمات به کار رفته در آن، معلوم مي‌شود که ميان اين دو دسته از روايات، تعارض و تنافي وجود ندارد. تعبير «لايري» در روايات دسته اول، در صورتي مي‌تواند بر نفي رؤيت دلالت کند که کلمه «يري» داراي کاربردي واحد و معنايي منحصر به فرد باشد تا از نفي و اثبات آن چنين نتيجه‌اي به دست آيد؛ در حالي‌که كلمه «يري»‌، در هر دسته‌ از اين‌ روايات‌ كاربردي دوگانه دارد؛ هم‌ به‌ معناي‌ ظاهري‌‌، يعني‌ ديدن‌ و نديدن‌ با چشم‌ سر، و هم‌ به‌ معناي‌ كنايي و عرفي،‌ يعني ‌نشناختن‌، تشخيص ندادن و عدم‌ توجه و التفات است. 
اين‌ دو نوع‌كاربرد در ماده «يري»، در آيات‌ و روايات‌ نيز موارد مشابه فراواني دارد. حضرت علي7 در توصيف وضعيت حضرت مهدي4 در عصر غيبت مي‌فرمايد: 
... داخلةٌ في دورها و قصورها جوالةٌ في شرق هذه الأرض و غربها تسمع الكلام و تُسلِّم علي الجماعة تَري و لا تُري؛[8] 
امام زمان وارد خانه‌ها و مجتمع‌ها مي‌شود و در سراسر کشور از شرق تا غرب در سير و حرکت است و از مناطق مختلف بازديد مي‌کند؛ سخنان مردم را گوش مي‌دهد و بر اهل مجلس سلام مي‌کند. او مردم را مي‌شناسد، در حالي‌که خود شناخته نمي‌شود.
جمله «تسلِّم علي الجماعة»، قرينه است بر اين‌كه مراد از «لاتري» نديدن نيست، بلكه نشناختن است. در آيه gإِنَّهُمْ يرَوْنَهُ بَعِيدًا وَ نَراهُ قَريباًf[9] نيز كلمه «يرونه» ‌و «نراه» به معناي ظاهري رؤيت‌ و ديدن ‌با چشم‌ سر نيست، بلكه‌ به‌ معناي‌ باور به‌ كار رفته‌ است؛‌ چنان‌که در نگاه تسامحي عرف نيز گاهي در مورد پيش‌بيني، قضاوت و اظهار نظر در مورد موضوعي، تعبيرهايي مانند: «مي‌بينم»، «نمي‌بينم» به کار برده مي‌شود. چون‌ كلمه‌ «يري» ‌در لسان‌ آيات و روايات‌ و نيز در متفاهم‌ عرف‌، گاهي‌ به‌ معناي‌ كنايي‌ به کار مي‌رود و التفات‌‌نکردن به‌ چيزي‌، به‌ منزله‌ نديدن ‌آن‌ تلقي‌ مي‌گردد و از آن‌ به‌ «لايرون‌» و «لانراه‌» تعبير مي‌شود، از اين‌رو، تعبير «لايري»، در روايت‌هاي دسته اول نيز در معناي نفي رؤيت تعيّن ندارد بلکه هر دو احتمال در مفاد آن مطرح است.
بنابراين، نه تنها در ميان اين دو دسته روايات، هيچ تعارضي ديده نمي‌شود، بلکه «لايري» و «لايرونه» در اين روايات به معناي عدم شناخت است. قرينه اين حمل نيز رواياتي‌اند كه‌ به‌ رفت‌و‌آمد حضرت‌ در ميان‌ مردم‌ به طور ناشناس‌ و حضور در خانه‌ها، بازار، مجالس‌ و محافل[10]‌ ‌و ديگر جاها تصريح‌ دارند و نيز رواياتي که وضعيت حضرت و شيعيان را در زمان غيبت، به يوسف7 و برادرانش تشبيه مي‌کنند، چنان‌که خواهد آمد، شاهد و مفسر اين نوع‌ روايات‌ مي‌تواند ‌باشد.
هم‌‌چنين‌ صراحت کلام محمد بن ‌عثمان‌ عمري‌، دومين‌ نايب‌ خاص‌ ‌حضرت و سوگند او مبني‌ بر اين‌كه حضرت‌ هر سال‌ در موسم‌ حج‌ شركت‌ مي‌کند و با مردم‌ ديدار دارد، اين مطلب را ثابت مي‌کند. امام در اين مراسم، حاجيان را هم مي‌بيند و هم مي‌‌شناسد، مردم‌ هم امام‌ را مي‌بينند ولي‌ او را نمي‌شناسند؛ «يري‌ النّاس‌ و يعرفهم‌ و يرونه‌ و لايعرفونه.»[11] اين‌جمله نايب‌ خاص‌ حضرت‌ كه‌ دقيقاً تعبير امام‌ صادق7 را به‌ كار برده‌، هيچ‌گونه‌ ابهامي‌ را در‌ دلالت روايت‌ مبني‌ بر خفاي‌ عنوان‌ و ناشناس‌ بودن‌ حضرت‌ نمي‌گذارد.
خفاي‌ شخص‌ و ديده‌ نشدن‌ جسم حضرت‌، مستلزم‌ زندگي‌ غيرطبيعي‌ و خروج‌ از حالت ‌عادي‌ است‌؛ در حالي‌كه‌ بر اساس روايات‌ بحث‌ غيبت‌، حضرت‌ زندگي‌ معمولي‌ و طبيعي‌ دارد و از راه‌ خفاي‌ عنوان‌ و ناشناس‌ بودن،‌ در ميان‌ مردم‌ رفت‌و‌آمد مي‌کند.
بنابراين‌، خفاي‌ شخص‌ با استفاده‌ از قدرت‌ اعجاز[12] ممكن‌ است،‌ ولي‌ چنين‌ چيزي‌ فقط در مواردي‌ خواهد بود كه‌ حکمت خاصي در کار باشد. در غير اين‌ صورت‌، دليلي براي استفاده‌ از نيروي اعجاز وجود ‌ندارد؛ زيرا سنت‌ الهي‌ بر اين‌ است‌ كه‌ در عالم‌ طبيعت‌، جريان‌ امور به‌ صورت‌ عادي‌ باشد و چون ‌اعجاز بر خلاف‌ روند طبيعي‌ و قانون‌ جاري‌ در عالم‌ است‌، تنها‌ به‌ طور استثنايي‌ و بنا به‌ مصالح‌ خاصي‌ استفاده‌ مي‌شود.
بر اين‌ اساس‌، مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ حضرت‌ در زمان‌ غيبت‌ به‌ طور عادي‌ و طبيعي‌ با خفاي‌ عنوان‌ زندگي‌ مي‌كند، مگر در موارد خاصي‌ كه‌ استفاده‌ از قدرت‌ اعجاز به‌ صورت‌ خفاي ‌شخص‌ لازم‌ باشد، نه‌ به‌ طور هميشگي و مستمر. تعبير «لاترونه‌» و امثال‌ آن‌، بيان‌گر ناشناس بودن حضرت‌ است،‌ نه‌ نامرئي بودن ايشان. اما اين‌که در چنين شرايطي که حضرت به طور ناشناس زندگي مي‌کند، آيا کسي چنين توفيقي دارد که با حضرت ديدار کند يا نه، موضوعي است که در بخش‌هاي بعد به بررسي آن خواهيم پرداخت.
هم‌اکنون دو ديدگاه امکان ملاقات و عدم آن را در پي مي‌آوريم و ادله آن دو را بررسي مي‌کنيم:

ديدگاه نخست: امکان ملاقات 
منظور از امكان‌، معناي‌ فلسفي‌ آن‌ يعني‌ امكان‌ عقلي‌ نيست، بلكه‌ منظور از آن‌ معناي ‌عرفي،‌ يعني امكان عملي و حصول رؤيت‌ و ملاقات است‌. ديدگاه نخست، امکان ملاقات را به صورت موجبه جزئيه‌ اثبات مي‌کند، در مقابل‌ سلب‌ كلي. 
از جمله‌ كساني‌ كه‌ ديدگاه‌ امكان‌ ملاقات‌ را به‌ روشني‌ پذيرفته‌‌اند، به‌ اسامي‌ بزرگاني از شيعه مي‌توان‌ اشاره کرد‌ كه‌ همگي صاحب‌ تأليف‌ و برخي ‌صاحب‌ مكتب‌ و صاحب‌ تشرف‌ نيز هستند، مانند: شيخ‌ طوسي‌، سيدمرتضي‌ علم‌‌الهدي‌، سيد بن‌ طاووس‌، علامه حلي‌، علامه‌ بحرالعلوم‌ و مقدس‌ اردبيلي.[13]
 از ميان‌ عالمان‌ گذشته و امروز نيز بزرگاني‌ را چون:‌ علامه‌ مجلسي‌، فيض‌ كاشاني‌، محدث ‌نوري‌، شيخ‌ محمود عراقي‌، شيخ‌ علي‌اكبر نهاوندي‌، محمدتقي‌ موسوي‌ اصفهاني‌، آيت‌‌الله‌ صافي‌گلپايگاني و سيدمحمد صدر مي‌توان‌ نام‌ برد كه‌ در قسمت‌‌هاي‌ بعد، به ديدگاه‌هاي برخي‌ از آنان‌ مي‌پردازيم.
پيروان اين‌ نظريه‌، گرچه‌ ممكن‌ است‌ در جزئيات و كم‌ و كيف‌ قضيه‌ اختلاف‌ نظر داشته‌ باشند، در دو مورد اتفاق نظر دارند: يكي ‌اين‌که در عصر غيبت‌ اصل‌ را بر خفا و عدم‌‌رؤيت‌ مي‌گذارند و دوم ‌اين‌كه استثنا از اين‌ قاعده‌ را تأييد مي‌کنند.
دلايل ديدگاه نخست بر امكان وقوع ملاقات را به دو دسته مي‌توان تقسيم کرد:
الف) روايات
منظور از دلايل روايي، آن دسته از رواياتي است كه به طور مطابقي يا تضمني و التزامي، دست‌کم بر اثبات قسم اول ملاقات از نوع سوم، يعني ديدار بدون شناخت دلالت مي‌کنند. اما ملاقات قسم دوم و سوم يعني ديدار همراه با شناخت كه محل نزاع اصلي است، در حوزه تعريف روايات نمي‌گنجد و به اثبات از راه تجربه عيني و يقيني نياز دارد. بنابراين، بدون در نظر گرفتن شيوه ملاقات مي‌توان به روايات استشهاد نمود و دست‌کم از آنها براي اثبات ديدگاه اول بهره گرفت. 
اين روايات از نظر نحوه دلالت، چند دسته مي‌شوند:
 دسته اول‌: رواياتي‌ كه‌ كلمه «يرونه‌» در آنها‌ به‌ كار رفته‌ و بر رؤيت‌ حضرت‌ به گونه روشن‌ و آشکار دلالت دارند؛ نظير روايات‌ ذيل‌:
1. ابوبصير از امام‌ صادق‌7 نقل‌ مي‌كند كه‌ حضرت‌ در مقام‌ بيان‌ سنت‌‌هاي‌ جاري‌ الهي‌ بر پيامبران‌ نسبت به حضرت‌ مهدي‌4، بعد از ذكر سنت‌ موسي7 و سنت‌ عيسي‌7مي‌فرمايد: 
و أمّا سنَّته‌ من‌ يوسف‌ فالسَّتر يجعل الله‌ بينه‌ و بين‌ الخلق‌ حجاباً يرونه ولايعرفونه‌؛[14] 
سنت‌ يوسفي‌ در مورد حضرت‌ مهدي‌4، پنهان‌ بودن‌ او از نظر مردم‌ و ناشناس‌ بودن‌ او در ميان‌ آنان‌ است‌ كه‌ او را مي‌بينند، ولي‌ نمي‌شناسند.
2. مضمون روايتي‌ از زبان‌ محمد بن‌ عثمان‌ عمري‌(ره‌) سفير خاص‌ حضرت‌ حجت‌4 که وي ‌قسم‌ ياد مي‌كند و مي‌گويد: 
و الله‌ إنَّ‌ صاحب‌ هذا الأمر ليحضر الموسم‌ كلَّ سنة‌ فيري‌ النّاس و يعرفهم‌ و يرونه‌ و لايعرفونه‌؛[15] 
به‌ خدا قسم‌ كه‌ حضرت‌ صاحب‌‌الامر هر ساله‌ در مراسم‌ حج ‌شركت‌ مي‌کند، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ او حاجيان را مي‌بيند و مي‌شناسد و آنها نيز حضرت‌ را مي‌بينند، ولي ‌نمي‌شناسند.
 يعني حتي هنگام مواجهه و گفت‌وگو با حضرت نيز متوجه‌ نيستند‌ كه‌ در محضر امام‌ قرار دارند.
با توجه به تأكيد و سوگند نايب دوم حضرت بر اين‌ مسئله و نيز وثاقت‌ گفتار وي،‌ فرمايش‌ ايشان‌ در اثبات‌ مسئله رؤيت‌ حضرت‌، ارزشي‌ كمتر از روايت‌ ندارد، به‌ ويژه ‌اين‌که مضمون‌ آن‌ با كلام‌ امام‌ صادق‌7 در روايت‌ قبل‌ تأييد مي‌شود. ايشان‌ در قسمت ‌اخير كلامش‌، دقيقاً همان‌ تعابير امام‌ صادق‌7 را به‌ كار برده‌ است‌ كه‌ از اين نظر، کلام ايشان به ‌منزله‌ نقل‌ روايت‌ به شمار مي‌آيد.
 دسته‌ دوم‌: رواياتي‌ که بيانگر زندگي‌ طبيعي‌ وحضور ناشناس‌ ‌حضرت‌ درميان‌ شهر و جامعه‌ است‌:
1. در حديثي‌ كه‌ صدير صيرفي‌ از امام‌ صادق‌7 نقل‌ مي‌كند، حضرت‌، ناشناس‌ بودن‌ امام‌ زمان‌4 در ميان‌ مردم‌ را به ناشناس‌ بودن‌‌ يوسف‌7 براي‌ برادران‌ او تشبيه مي‌کند و ‌مي‌فرمايد: 
صاحبُ‌ هذا الأمر يتردَّد بينهم‌ و يمشي‌ في‌ أسواقهم‌ و يطأ فرشهم‌ و لايعرفونه‌ حتّي‌يأذن الله‌ أن‌ يعرِّفهم‌ نفسهُ كما أذن‌ ليوسف‌؛[16] 
صاحب‌ امر شما، در ميان‌ مردم‌ رفت‌وآمد مي‌كند، در بازارشان‌ حركت‌ مي‌نمايد و در خانه‌ها و محافلشان‌ حضور مي‌يابد و بر فرش‌هايشان‌ فرود مي‌آيد، در حالي‌ كه‌ مردم‌ او را نمي‌شناسند مگر اين‌که به‌ اذن‌ الهي‌ حضرت‌ خودش‌ را براي‌ كسي‌ معرفي‌ کند همانند يوسف‌7.
2. حذيفه‌ در حديثي‌ طولاني،‌ از امير مؤمنان‌7 نقل‌ مي‌كند که فرمود: 
...ماشيةٌ‌ في‌ طرقها داخلةٌ‌ في‌ دورها و قصورها جوّالة في‌ شرق‌ هذه‌ الأرض و غربها تسمع‌ الكلام و تسلِّم‌ علي‌ الجماعة تَري‌ و لاتُري؛[17]‌
 ‌امام‌ زمان‌4 در مسير و جاده‌‌ها حركت‌ مي‌کند، وارد خانه‌ها و مجتمع‌ها مي‌شود و در سراسر كشور از شرق‌ تا غرب‌ در سير و حركت‌ است‌ و از مناطق‌ مختلف‌ بازديد مي‌كند. سخنان‌ مردم‌ را گوش‌ مي‌دهد و بر اهل‌ مجلس‌ سلام‌ مي‌کند، مردم‌ را مي‌شناسد، درحالي‌كه‌ خود شناخته نمي‌شود.
در جمله‌ اخير اين روايت‌ كلمه «لاتري‌» آمده‌، ولي‌ با توجه‌ به‌ بندهاي پيشين آن‌، منظور نشناختن‌ است،‌ نه‌ نديدن‌. ورود حضرت‌ در اماكن‌ و مجالس مردم‌ و سلام‌ كردن‌ ايشان بر جماعت،‌ قرينه‌ بر ناشناس بودن‌ حضرت‌ به شمار مي‌رود كه‌ عرفاً از آن‌ به‌ نديدن‌ نيز تعبير مي‌شود و عدم‌ توجه‌، به‌منزله‌ عدم‌ رؤيت‌ تلقي‌ مي‌گردد.
 دسته‌ سوم‌: رواياتي‌ كه‌ بر استثناي‌ عده‌‌اي خاص‌ دلالت‌ دارد كه‌ از محل‌ زندگي‌ حضرت‌ آگاهند؛ برخي‌ از اين روايات‌ بعضي‌ بر اسثناي خواص‌ شيعه‌ و برخي‌ بر استثناي‌ خدمت‌‌گذاران و متوليان‌ امور حضرت‌ دلالت‌ دارد:
1. مفضل‌ از امام‌ صادق‌7 نقل‌ مي‌كند كه‌ فرمود: 
إنَّ‌ لصاحب‌ هذا الأمر غيبتين‌ إحداهما تطول ‌حتّي‌ يقول‌ بعضهم‌ مات‌ و بعضهم‌ يقول‌ قُتل‌ و بعضهم‌ يقول‌ ذهب‌ فلايبقي‌ علي‌ أمره‌ من‌ أصحابه إلّا نفرٌ يسير لايطِّلع‌ علي‌ موضعه‌ أحدٌ من‌ ولي‌ٍّ و لاغيره‌ إلّا المولي‌ الَّذي‌ يلي‌ أَمره؛[18]
براي‌ صاحب اين ‌امر دو غيبت‌ است‌ كه‌ يكي‌ از آن‌ دو به‌ قدري‌ طولاني‌ است‌ كه‌ بعضي‌ مي‌گويند: او مرده‌ و بعضي‌ ديگر مي‌پندارند كه‌ كشته‌ شده‌ است.‌ بعضي‌ هم خيال‌ مي‌كنند كه‌ او فوت‌ شده و اثري ‌از او باقي‌ نيست‌ . در آن‌ زمان‌ در زمره‌ ياران‌ وي،‌ افراد باوفا بسيار اندك‌ مي‌مانند. كسي‌ از دوستان‌ و غيردوستان از‌محل‌ او آگاهي‌ ندارد، مگر آن ‌شخصي‌ كه‌ عهده‌دار كار حضرت‌ است. فقط چنين‌ فردي‌ محل‌ او را مي‌داند.
2. اسحاق‌ بن‌ عمار صيرفي‌ از امام‌ صادق7 نقل‌ مي‌كند كه‌ فرمود: 
للقائم‌ غيبتان‌ إحداهما قصيرةٌ‌ و الاُخري‌ طويلة‌ٌ؛ الغيبة‌ الأولي‌ لايعلم‌ بمكانه‌ فيها إلّا خاصَّةُ شيعته‌ و الأُخري‌ لايعلم ‌بمكانه‌ فيها إلّا خاصَّةُ‌ مواليه‌؛[19] 
براي‌ قائم‌ دو غيبت‌ است‌ كه‌ يكي‌ از آن‌ دو كوتاه‌ و ديگري‌ طولاني‌ است‌. ويژگي‌ غيبت‌ اول ‌اين‌ است‌ كه‌ كسي‌ جز خواص‌ شيعه‌ از محل‌ زندگي‌‌اش آگاه‌ نيست‌ و ويژگي‌ غيبت‌ دوم‌ اين‌ است‌ كه‌ كسي‌ از دوستان‌ حضرت‌ نيز از محل‌ او باخبر نيست،‌ مگر افراد ويژه‌اي‌ ازخواص‌ و دوستان برگزيده‌ او.
ممكن‌ است‌ «خاصَّة‌ مواليه‌» افراد بسيار ويژه‌اي از پيروان‌ حضرت‌ يا عده‌اي از ملازمان ايشان، يا افراد خدمت‌گذار مخصوص حضرت باشند؛ چنان‌که در روايت پيشين ديديم. در هر صورت،‌ اين‌ روايت‌ و نيز روايت‌ قبل‌، عده خاصي‌ را استثنا کرده كه‌ از وضع‌ و محل ‌زندگي‌ حضرت‌ با اطلاعند.
سند حديث‌ نيز صحيح‌ است‌ و راوي‌ آن،‌ بزرگاني‌ چون‌ كليني‌، محمد بن‌ يحيي‌، محمد بن‌ حسين‌(ابو جعفر زيات‌)، حسن‌ بن‌ محبوب‌ و اسحاق‌ بن‌ عمار صيرفي‌ هستند كه‌ همگي‌ از اكابر اصحاب‌ شيعه‌ و ثقات‌ به شمار مي‌آيند.
 دسته‌ چهارم‌: روايتي‌ است‌ دال بر مصاحبت و همراهي عده‌اي در رکاب حضرت4.
 ابوبصير از امام‌ صادق‌7 نقل مي‌کند كه‌ حضرت‌ فرمود: 
لابدَّ لصاحب‌ هذا الأمر من‌ غيبة‌ و لابدَّ له‌ في‌ غيبته من‌ عزلة و نعم‌ المنزل‌ طيبة‌ و ما بثلاثين‌ من‌ وحشة؛[20] ‌
خواسته‌ و سنت‌ الهي‌ بر اين‌ است‌ كه‌ صاحب‌ اين‌ امر ناگزير غيبتي‌ دارد و در دوران‌ غيبت‌ نيز ناچار از كناره‌گيري‌ و دوري‌ از مردم‌ است.‌ مدينه‌ طيبه‌ محلي مناسب به شمار مي‌رود. او با داشتن سي‌ نفر همراه ، هرگز تنها نخواهد بود.
 بنابر روايات، ملاقات‌ با امام‌ زمان‌4 در زمان‌ غيبت‌ به طور محدود تأييد مي‌شود؛ زيرا:
بنابر روايات‌ دسته اول‌ مردم‌ حضرت‌ را مثل‌ فردي معمولي‌ مي‌بينند، اما به ايشان توجه‌ و التفات ندارند. مسئله توجه نکردن و نشناختن نيز در موضوع‌ بحث‌ نمي‌گنجد؛‌ چون‌ شناخت‌ و عدم‌شناخت‌ حضرت‌ به هنگام ملاقات‌، مربوط به‌ انواع ملاقات‌ است. آن‌چه‌ محل اختلاف‌ بوده و ديدگاه‌ اول‌ به‌ اثبات‌ آن‌ مي‌پردازد،‌ امکان گفت‌وگو و رؤيت‌ حضرت‌ است ‌كه‌ اين‌ دسته‌ از روايات‌ چنين‌ چيزي‌ را اثبات‌ مي‌کند.
 روايات‌ دسته‌ دوم‌ نيز كه‌ بر مانند حضور امام‌ در ميان‌ مردم‌، سلام‌ كردن‌ و شرکت ايشان در مجالس‌ دلالت‌ دارد، به‌ روشني از مشاهده‌ حضرت‌ خبر مي‌دهد؛ چون‌ در اين روايات، صحبت از مشاهده‌ و ملاقات‌ نکردن نيست، بلکه سخن از نشناختن است كه اين امر نيز از‌ فلسفه غيبت‌ سرچشمه مي‌گيرد.
 روايات‌ دسته‌ سوم‌، بر نفي‌ اطلاع‌ از محل‌ استقرار حضرت‌ دلالت‌ مي‌كند و در اين‌ مورد، عده‌‌اي از خواص‌ مواليان‌ حضرت‌ را استثنا مي‌کند. البته ملاقات و مشاهده حضرت‌ را‌ در ديگر اماكن‌ نفي نمي‌نمايد.
 روايت‌ دسته‌ چهارم‌ نيز از همراهي‌ عده‌اي از خواص شيعيان‌ با حضرت‌ خبر مي‌دهد. اين‌ روايت، همراهي سي‌ نفر را با حضرت‌ بيان‌ مي‌کند که البته هرگز مشاهده‌ و ملاقات‌ اتفاقي‌ و لحظه‌‌اي را از ديگران‌ نفي‌ نمي‌كند، ضمن‌ اين‌که احتمال‌ دارد منظور از عدد «ثلاثين‌» نه خصوص‌ عدد سي‌ که كثرت‌ و تعداد تخميني‌ باشد. به‌ هرحال،‌ اين‌ حديث‌ بر تنها نبودن حضرت‌ در زمان‌ غيبت‌ و همراهي جمعي‌ از خواص با ايشان دلالت مي‌کند.
 بنابراين‌، از مجموع روايات استفاده مي‌شود که آن‌چه در باب ارتباط با حضرت در اين روايات تأکيد شده، ناشناس ماندن حضرت در بيشتر ملاقات‌ها و برخورد‌هاست. حضرت‌ در جاهايي ناشناس‌ مي‌ماند ‌كه‌ اذن شناخت ندهد و مصلحت خاصي درکار نباشد، وگرنه شناخت‌ نيز به دست مي‌آيد؛ ديگر آن‌که در زمان‌ غيبت‌ كبرا‌ نيز عده‌اي‌ از خواص‌ شيعه‌ يا دست‌کم جمعي‌ از همراهان‌ حضرت‌، با وي حشر و نشر دارند.
ب) تشرفات 
موضوع تشرفات، قوي‌ترين‌ دليل‌ بر اثبات‌ ديدگاه‌ اول به شمار مي‌رود‌؛ زيرا بهترين‌ دليل‌ بر امكان‌ چيزي،‌ وقوع‌ خارجي‌ آن‌ است‌ كه‌ هيچ‌‌گونه‌ ابهام ‌و ترديدي‌ را بر نمي‌تابد. تشرف‌ عده بسياري به‌ محضر مبارك‌ ولي‌‌عصر4 در طول‌ دوران‌ غيبت‌ كبرا،‌ چه‌ به‌ صورت ‌ناشناس‌ و چه‌ از روي شناخت و توجه،‌ دليل‌ قاطعي بر اثبات‌ مسئله است.
براي‌ اثبات‌ درستي حكايات‌ و نقل‌ مشاهدات‌، دلايل‌ متعددي‌ طرح مي‌شود كه‌ وقوع‌ تشرفات ‌را قطعي‌ و مسلّم‌ مي‌نمايد و هيچ‌گونه‌ شبهه‌اي‌ در مورد اصل‌ وقوع‌ تشرفات‌ باقي‌ نمي‌گذارد. در اين‌جا به‌ ذكر اين‌ دلايل‌ مي‌پردازيم‌:
1. تواتر حکايت‌ها‌
تعداد حكايات‌ نقل‌ شده‌ مبني‌ بر ملاقات‌ با حضرت‌ ولي‌‌عصر4 در حال‌ بيداري‌، بيشتر از تواتر است. از اين‌ نظر، به سند و بررسي‌ اعتبار نقل‌کنندگان نياز ندارد؛ زيرا در تواتر، سند لحاظ نمي‌شود، بلکه‌ كثرت‌ و عدم‌امكان‌ اتحاد و تباني‌ مخبران بركذب‌، کافي و حجت بوده و موجب‌ به دست آمدن يقين‌ است.
عالمان و بزرگان اصل تواتر حكايات‌ تشرفات را‌ نيز به گونه اجمالي‌ پذيرفته‌اند و بيشتر اهل‌ تحقيق‌ به ‌اين‌ موضوع‌ اشاره‌ کرده‌اند. آيت‌الله‌ صافي گلپايگاني‌ در اين‌ مورد مي‌نويسد: 
حکايت‌ها و داستان‌هايي که درباره ملاقات با امام زمان نقل شده، به دليل فراواني گردآوردني نمي‌نمايد. [21]
شيخ‌ ابوطالب‌ تبريزي‌ مي‌نويسد: 
کساني که در طول غيبت کبرا تا اين زمان به ملاقات حضرت مهدي4 مشرف شده‌اند، شمردني و جمع‌شدني نيستند. [22]
نيز ديگر نويسندگاني[23] هستند كه‌ به برتر از تواتر بودن‌ اين‌ حكايات‌ تصريح‌ کرده‌‌اند.
بسياري‌ از نقل‌کنندگان و تشرف‌يافتگان‌، جزء فقيهان ، زاهدان و شخصيت‌هاي‌ علمي‌ و مذهبي‌ شيعه هستند. هم‌چنين بسياري‌ از اين تشرفات‌ با كرامات‌ خاصي همراه‌ بوده‌ كه‌ صدور آن‌ از غير امام معصوم‌7 ممكن‌ نيست.
بنابراين‌، باتوجه به‌ فراواني نقل‌کنندگان و وجود بسياري‌ از استوانه‌‌هاي‌ شيعه‌ نظير سيد بن‌ طاووس‌، علامه‌ بحر‌العلوم‌ و مقدس‌ اردبيلي درميان‌ آنان‌ و نيز صدور برخي‌ از كرامت‌هاي حضرت‌ در هنگام‌ تشرفات،‌ وقوع‌ تشرفات‌ بسياري به‌ محضر مقدس امام‌ زمان‌4، يقيني‌ است و احتمال‌ كذب‌ در مورد مجموع‌ اين‌نقل‌ها، نامعقول‌ و ناممكن‌ مي‌نمايد.
2. اعتراف‌ تشرف‌يافتگان
افزون بر اين‌که تواتر نقل‌ تشرفات‌ يقين‌آور و حجت‌ است‌، بسياري از تشرف‌يافتگان، بر مشاهده و گفت‌وگو با حضرت‌، اعتراف‌‌ کرده‌اند، با وجود اين‌که روش‌ علما در اين خصوص، بر رازداري، پنهان‌كاري‌ و کتمان حالت‌هاي سري‌ و تشرفات‌ بوده‌ است‌. با اين حال، درميان‌ تعداد بي‌شمار‌ نقل‌ تشرفات‌، بسياري‌ هستند كه‌ در وثاقت‌ آنان‌ جاي‌ سخن‌ نيست‌. برخي از اين بزرگان عبارتند از: حاج‌‌علي‌ بغدادي[24]‌ كه‌ تمام‌ ماجرا را بازگو کرده‌ است‌، سيداحمد رشتي،[25] سيد بن‌ طاووس،[26]‌ علي‌ بن‌ ابراهيم‌ مهزيار،[27] علامه‌ بحرالعلوم،[28]‌ محمدعلي‌ قشنري‌ تهراني‌،[29] محمد بن‌ عيسي‌ بحريني‌،[30] حسن ‌بن‌ مثله‌ جمكراني‌[31] و آيت‌الله‌ مرعشي‌ نجفي.‌[32] هر كدام‌ از اين‌ بزرگان،‌ جريان‌ تشرف را‌ با جزئيات‌ کامل بازگو کرده‌اند. حتي‌ برخي‌ از اين‌ نقل‌ تشرفات‌، مبناي‌ بعضي‌ از تشكيلات ‌مذهبي‌ و وقايع‌ تاريخي‌ گرديده‌ است؛‌ نظير جريان‌ تشرف‌ حسن‌ بن‌ مثله‌ جمكراني‌ كه‌ اساس‌ ماجراي‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌، نماز مسجد و نماز امام‌ زمان‌4 به آن‌ برمي‌گردد. نيز جريان تشرف‌ محمد بن‌ عيسي‌ بحريني‌، منشأ نجات‌ شيعيان‌ بحرين‌ از توطئه‌ دشمنان‌ شيعه‌ در آن‌ واقعه‌ تاريخي‌ به شمار مي‌آيد.
بنابراين،‌ هرچند بناي بيشتر علما بر‌ دوري‌ از ريا و شهرت و بر کتمان و پنهان‌‌ اين‌گونه نکات بوده‌، بسياري‌ از آنان‌ موضوع‌ را کتبي يا شفاهي براي ديگران شرح داده‌اند. از اين‌رو، اين‌ شبهه‌ كه‌: «تمام‌ علما و فقهاي‌ بزرگواري‌ كه‌ به ‌آنها نسبت‌ ديدار و ارتباط با حضرت‌ را داده‌اند، نه‌ در كتاب‌هاي‌ خود چنين‌ ادعاي‌ را مطرح‌كرده‌اند و نه‌ در جاي‌ ديگر»،[33] به طور کامل بي‌اساس‌ و غير واقع‌‌بينانه‌ است‌؛ زيرا بعضي‌ از علما مثل‌ آيت‌ا‌لله‌ مرعشي‌، تشرفات‌ خود را هم‌ نوشته‌‌اند و هم‌ براي ديگران نقل کرده‌‌اند. نکته ديگر اين‌که اگر اين‌ تشرفات‌ را ‌صاحبان‌ آن‌ به‌ ديگران‌ نقل‌ نمي‌کردند، چگونه‌ ديگران اين‌ نقل‌ها را با خصوصيات‌ دقيق‌ آن‌ كه‌ گاه دربردارنده نقل‌ ادعيه‌ و اذكار از ناحيه‌ حضرت‌ است، پذيرفته‌اند و بازگو نموده‌اند؟
بنابراين‌، سيره بيشتر تشرف‌يافتگان چنين بوده که در حال‌ حيات‌ تشرف خود را نقل‌ و منتشر کرده‌اند. البته بسياري‌ از تشرفات‌ نيز به‌ صورت‌ اسرار باقي‌ مانده‌اند‌ و براي‌ كسي‌ بازگو نشده‌اند.
3. تأييد علماي‌ شيعه
چنان‌که گفتيم، بيشتر عالمان شيعه اصل‌ جريان‌ تشرفات‌ و وقوع آن را در طول‌دوران‌ غيبت، تأييد نموده‌اند. آنان به رغم سخت‌گيري‌‌هاي‌ بسيارشان در اين‌باره که هر نوع‌ نقل‌ و ادعا‌ را نمي‌پذيرند، بر درستي‌ نقل‌هاي ‌افراد مورد وثوق در اين‌ مورد، ترديدي‌ روا ندارند‌ و در كتاب‌هاي‌ خود آن‌ را ثبت‌ و ضبط کرده‌اند.[34]
 بنابراين،‌ اعتماد علماي‌ بزرگ‌ شيعه‌ از متقدمان‌ و متأخران‌ به‌ صدها نفر از نيکان و افراد شناخته‌ شده از‌ اهل ورع‌ و‌ تقوا‌ و نقل‌ تشرفات‌ آنان‌ در كتاب‌هاي‌ خود، عملاً‌ بر درستي اين مسئله شهادت مي‌دهد؛ زيرا اين‌ اعتماد قوي‌ و گسترده‌ علماي ‌بزرگ‌ شيعه‌، با وجود دقت‌‌ها و ملاحظات‌ آنان‌ در اين‌ مورد، گواه‌ و شاهد صدق حكايات‌ معتبر به‌ شمار مي‌آيد.
4. نقل‌ اعمال‌ و ادعيه‌ از سوي‌ امام زمان4
اذكار و ادعيه‌ موجود در منابع‌ روايي‌ شيعه‌ که به حضرت‌ منسوب‌ مي‌شوند، برخي‌ در زمان‌ غيبت‌ صغرا‌ و برخي‌ ديگر در زمان غيبت‌ كبرا‌ روايت شده‌اند.[35]
 بدون‌ شك‌ نقل‌ دعاها، زيارات‌ و اعمال‌ مستحبه‌ در عصر غيبت‌ كبرا‌، مستلزم‌ وقوع‌ ملاقات‌ و تشرفات‌ است‌ وگرنه انتساب‌ آن ‌به‌ حضرت‌ صحيح‌ نخواهد بود، به‌ ويژه‌ اين‌که بيشتر بزرگان‌ شيعه‌ در مورد انتساب‌ امر نامعلوم‌ به‌ امام‌ معصوم به شدت‌ محتاط بوده‌اند‌ و هرگز چيزي‌ را كه‌ اطمينان‌ به‌ صدور آن از معصوم‌ نداشته‌‌اند، به‌ آن حضرت نسبت‌ نداده‌اند، به ويژه در احكام،‌ عبادات‌ و دعاهاي‌ مأثور.
افزون بر اين، حضرت‌ در برخي‌ از تشرفات راه‌کارهاي خاصي‌ را نيز صادر فرموده‌ است؛ نظير فرمان‌ تأسيس‌ مسجد مقدس‌ جمكران‌ و رجوع‌ شيعيان‌ به‌ آن‌ مكان‌ مقدس‌ در جريان‌تشرف‌ حسن‌ بن‌ مثله‌ جمكراني‌ در هفدهم رمضان سال373 قمري.[36] در اين‌فرمان‌، حضرت‌ ضمن‌ دستور ساخت مسجد و توجه دادن شيعيان به لزوم‌ گرامي‌‌داشت‌ اين‌ مكان مقدس، نماز مسجد جمكران‌ و دو رکعت نماز ويژه امام‌ زمان‌4 را با کيفيت خاص در آن‌ مسجد سفارش فرموده‌‌اند كه‌ اين‌ موضوع، مشهور و مشهود عموم‌ مردم‌ به شمار مي‌رود.
در برخي‌ از تشرفات،‌ دعاهاي‌ مأثور از حضرت‌ حجت‌ يا دستورهايي‌ در مورد چگونگي‌ بعضي‌ اعمال‌ مستحب‌ نظير نحوه‌ زيارت‌ مشاهد مشرفه،[37]‌ نحوه‌ استخاره‌،[38] اذكار مستحبه‌ در حال‌ ركوع،[39]‌ دعا در حال‌ قنوت‌[40] و توصيه‌ به‌ خواندن‌ زيارت‌ جامعه[41]‌ نيز نقل گرديده است.
وجود اين‌ ادعيه‌ و آثار در منابع‌ معتبر شيعي‌ و عمل‌ به‌ آن‌، دليل‌ محكمي‌ بر وقوع‌ تشرفات‌ نقل‌کنندگان آن ‌است‌؛ زيرا ديني‌ بودن‌ احكام‌ و اعمال‌ و انتساب‌ آن‌ به‌ معصوم‌، به اثبات‌ آن‌ با دليل‌ قطعي‌ يا اطمينان‌آور نياز دارد. در غير اين صورت، چنين‌ انتسابي‌ از مصاديق‌ بدعت‌ و افترا در دين‌ خواهد بود كه‌ از شأن ‌علما و پارساياني‌ كه‌ خود حافظان‌ دين‌ و مذهب‌ بوده‌اند، به‌ دور است؛ زيرا آنان حتي‌ در انتساب‌ يك‌ كلمه‌ به‌ معصوم‌ احتياط مي‌کرده‌اند، چه‌ رسد به‌ انتساب‌ اعمال‌ ديني، دعاها و اذکار‌.
بنابراين، ديدگاه‌ اول‌ هم‌ از جهت‌ نظري‌، دلايل‌ محكم‌ روايي‌ براي اثبات‌ دارد و هم‌ از لحاظ تحقق‌ خارجي‌ و مصداق‌يابي‌، نقل‌ تشرفات‌ و تواتر اجمالي‌ بر وقوع‌ آن‌، دليلي ‌مطمئن بر درستي اين‌ ديدگاه‌ به شمار مي‌آيد. بنابراين‌، ديدگاه‌ نخست از نظر اثباتي‌ در تنگنا نيست. مهم،‌ پرداختن‌ به‌ پاسخ‌ ديدگاه‌ منكران‌ و توجيه‌ دلايل‌ آنان‌ است‌ كه‌ مطرح‌ خواهد شد.
ديدگاه علما در اين‌ مسئله نمي‌تواند دليلي مستقل شمرده شود، اما نظري كارشناسانه‌، مؤيد و پشتوانه‌اي‌ قوي بر استواري‌ ديدگاه‌ اول‌ و تقويت‌ و تثبيت‌ موضوع‌ ملاقات‌ است. در اين‌ فصل، ‌به‌ طور فشرده‌ به‌ ذكر برخي‌ از نظريات‌ آنان‌ در اين‌ خصوص‌ مي‌پردازيم‌:
يکم. مرحوم‌ سيدمرتضي‌ علم‌‌الهدي(م436قمري) از شاگردان‌ شاخص‌ مرحوم‌ شيخ‌ مفيد (336ـ 413قمري) بارها در اين‌‌باره اظهار نظر کرده‌ است‌:
 او در كتاب‌ تنزيه‌ الأنبياء مي‌فرمايد: 
ما اعتقاد نداريم‌ كه‌ در زمان‌ غيبت‌، كسي‌ به‌ ملاقات ‌امام‌ زمان‌4 نمي‌رسد و هيچ‌ بشري‌ با آن‌ حضرت‌ ارتباط ندارد. [42]‌
 زيرا نفي‌ ملاقات‌ و ارتباط چيزي‌ نيست‌ كه‌ راهي‌ براي‌ اثبات‌ آن‌ وجود داشته‌ باشد. در اين‌جا ايشان‌ معتقد است‌ كه‌ دست‌‌کم از نظر سلبي‌، هيچ‌ دليلي‌ بر ادعاي‌ عدم‌ رؤيت‌ و انكار ملاقات‌ وجود ندارد.
وي در كتاب‌ الشافي‌ في‌ الإمامه افزون بر نفي‌ انكار رؤيت‌، بر اثبات‌ موضوع‌ ملاقات‌ نيز تأكيد مي‌كند و مي‌فرمايد: 
ما هرگز باور نداريم‌ كه‌ حضرت‌ به‌ طور خصوصي‌ براي‌ عده‌اي‌ از دوستان‌ و پيروان‌ خود نيز ظاهر نگردد، بلكه‌ از نظر ما، احتمال‌ چنين‌ چيزي‌ وجود دارد. [43]
سيد در كتاب‌ رسائل‌، به‌ طور روشن‌ بر اثبات‌ مسئله ملاقات‌ در عصر غيبت‌ تصريح‌ مي‌كند: 
به‌ اعتقاد ما، دست‌رس به‌ امام‌ زمان‌ براي‌ بسياري‌ از دوستان‌ و معتقدان‌ به‌ حضرت‌ ممكن‌ است‌ و آنهايي‌كه‌ به‌ امامت‌ حضرت‌ معتقدند، در زمان‌ غيبت‌ نيز بهره‌مندي‌ از درك‌ حضور امام‌ براي‌آنان‌ ميسر است. [44]
 ايشان در جاي‌ ديگري‌ از كتاب‌ تنزيه‌ الأنبياء اين‌ عده‌ خاص‌ از اوليا و شيعيان‌ حضرت‌ را به‌ افرادي‌ محدود مي‌كند كه‌ در امر رازداري‌ و حفظ اسرار موفقند: 
دست‌رس به‌ حضرت‌، براي‌ كساني‌ كه‌ ترسي از سوي آنان‌ (به‌ خود حضرت‌ يا به‌ اصل‌ مكتب‌ و يا به ‌شيعيان‌) وجود نداشته‌ باشد، ممكن‌ است. [45]
 بنابراين‌، سيد مرتضي‌‌ ملاقات‌ و دست‌رس به‌ حضرت‌ را دست‌کم براي‌ عده‌اي‌ ازخواص‌ ممکن مي‌داند‌ كه‌ درپي افشاگري‌ يا شهرت‌طلبي‌ نيستند؛ آنان‌که ملاقات و دست‌رس به حضرت را دست‌مايه غرور، سوءاستفاده‌ و ادعاهاي‌ باطل‌ خود نگردانند.
 سيد مرتضي اين‌ مطالب‌ را نه نظريه‌اي شخصي‌ كه‌ به‌ منزله نظريه‌اي کارشناسانه در مي‌افکند و با كلمات‌ «إنّا»، «لسنا» و «نحن» به پرسش‌هاي‌ مطرح‌ در اين‌ موضوع‌ پاسخ‌ مي‌دهد.
دوم. مرحوم‌ شيخ‌ طوسي‌ (385ـ460 قمري) از شاگردان‌ درجه يک مرحوم‌ مفيد است‌ که به‌ دليل شخصيت‌ ممتاز علمي‌اش‌ در ميان‌ علماي‌ شيعه‌ به‌ «شيخ‌ الطائفه» شهرت‌ دارد، در كتاب‌ الغيبه مي‌نويسد: 
ما معتقد نيستيم‌ كه‌ امام از همه‌ اولياي‌ خود پنهان‌ است، بلكه‌ شايد بسياري‌ از دوستان‌ ويژه‌ حضرت‌، با امام‌ ديدار کنند و امام‌ براي ‌آنان‌ ظاهر گردد، زيرا هيچ‌كس‌ جز از حال‌ خود، از وضع‌ ديگران‌ آگاهي‌ ندارد. پس‌ اگر امام‌ براي‌ او ظاهر شود، در آن‌ حال‌ علت‌ پنهان بودن از وي‌ برطرف‌ گرديده‌ و اگر هم‌ ظاهر نگردد، مي‌داند كه‌ علت‌ بي‌توفيقي،‌ به‌ خاطر بي‌لياقتي‌ خود او يا مصالح‌ ديگر است. [46]
 او در جاي‌ ديگري‌ از كتاب‌ الغيبه، به‌ موضوع‌ ديدار خصوصي‌ ياران‌ و دوستان‌ خاص‌ حضرت‌ كه‌ ممکن است به‌ صورت‌ سرّي‌ با امام ديدار کنند، اشاره‌ مي‌كند: 
دشمنان‌ حضرت‌ گرچه‌ مانع‌ حضور علني‌ و رسمي‌ وي‌ در جامعه‌ شدند و جلو تصرفات‌ و تدبير آشكار حضرت‌ را گرفتند، هرگز نتوانستند مانع‌ ارتباط خصوصي ‌امام‌ با دوستان‌ آن‌ حضرت‌ و رسيدن‌ بعضي‌ به‌ ملاقات‌ حضرت‌ به‌ طور پنهاني‌ و سرّي ‌بشوند. [47]
 اين‌ عبارت‌، بر وجود ارتباط سرّي‌ ميان‌ حضرت‌ و عده خاصي‌ از پيروان‌ و شيعيان‌ ايشان در زمان‌ غيبت‌ صراحت‌ دارد.
سوم. ابوالفتح‌ كراجكي‌ (م 449 قمري) نيز كه‌ از معاصران‌ آن‌ دو‌ بزرگوار است‌، در كتاب‌ كنز الفوائد مي‌نويسد: 
ما يقين‌ نداريم‌ كه‌ کسي، امام‌ زمان‌ را در زمان‌ غيبت‌ ملاقات نمي‌کند و حضرت‌ را نمي‌شناسد، بلكه‌ اين‌ امر گاهي‌ براي‌ گروهي‌ از دوستان‌ حضرت‌ رخ مي‌‌دهد. آنان‌ با حضرت‌ ملاقات‌ مي‌کنند، ولي آن را مخفي مي‌دارند. [48]
 چهارم. سيد بن‌ طاووس ‌‌(م 664 قمري) كه‌ تشرفاتي‌ نيز از وي‌ نقل‌ شده‌ و از بزرگان علماي‌ متقدم‌ شيعه‌ به‌ شمار مي‌رود، در اين‌ موضوع‌، به ‌امكان‌ تشرف و ملاقات‌ خصوصي‌ بعضي‌ از خواص‌ به محضر حضرت معتقد است. وي‌ در اين‌ زمينه‌ در كتاب‌ الطرايف‌ مي‌نويسد: 
اكنون‌ كه‌ حضرت ‌براي‌ عموم‌ شيعيان‌ آشكار نيست، هيچ‌ مانعي‌ وجود ندارد كه‌ ايشان با گروهي‌ از افراد خاص‌ شيعه‌ ملاقات‌ کند و آنان‌ به طور مستقيم از گفتار و رفتار حضرت‌ استفاده‌ کنند و آن‌ را پنهان‌ بدارند.[49]
مرحوم سيد در كتاب‌ كشف‌ المحجه‌ نيز خطاب‌ به‌ فرزندش‌ مي‌فرمايد: 
فرزندم! راه‌ رسيدن‌ به‌ امام تو،‌ براي‌كسي‌ كه‌ مورد عنايت‌ الهي‌ باشد، باز است‌.[50]
 پنجم. محقق‌ نائيني به‌ موضوع‌ تشرف‌ بعضي‌ از خواص‌ در بعضي‌ موارد تصريح‌ دارد و مي‌فرمايد: 
گاهي‌ در زمان‌ غيبت ‌اتفاق‌ مي‌افتد كه‌ بعضي‌ از بزرگان‌ دين‌ به‌ محضر حضرت‌ شرف‌ياب‌ شوند و حكم‌ الهي‌ را به طور مستقيم از ايشان دريافت کنند.[51]
 ششم. آخوند خراساني نيز امكان‌ ملاقات‌ و شناخت‌ حضرت‌ را براي‌ بعضي‌ از خواص‌ در عصر غيبت‌ مطرح‌ مي‌كند و مي‌نويسد: 
احتمال‌ دارد كه ‌بعضي‌ از فرزانگان‌ شيعه‌ گاه به‌ حضور حضرت‌ برسند و ايشان را در اين‌ ملاقات‌ بشناسند.[52]
 هفتم. سيدمحمدتقي‌ موسوي‌ اصفهاني‌، ضمن‌ اين‌که درخواست‌ ديدار با حضرت‌ را از لوازم‌ محبت‌ و ايمان‌ به‌ حضرت مي‌شمارد،[53] امكان‌ ملاقات‌ و مشاهده‌ حضرت‌ را به‌ دليل‌ اخبار و نقل‌ متواتر تشرفات‌، مسلم مي‌داند و مي‌نويسد: 
زيرا روايات‌ و حكايات‌ در مورد مؤمنان‌ رستگار به‌ ديدار آن‌ بزرگوار، سبب‌ باور اهل‌ يقين‌ است.[54]
هشتم. سيدمحمد صدر، ضمن‌ اين‌که طعن‌ در نقل‌ تشرفات‌ را به‌ دليل‌ متواتر بودن‌ اين‌ حكايات‌ مردود مي‌داند، وثاقت‌ و تقواي‌ نقل‌کنندگان را دليل‌ محكم‌ بر درستي اخبار تشرفات‌ مي‌شمارد: 
زيرا بسياري تعداد اين‌ حكايات،‌ مانع‌ از تعمد بر كذب‌ نقل‌کنندگان آن ‌است‌ و احتمال‌ كذب‌ از راه تواتر منتفي‌ مي‌نمايد. گذشته‌ از اين‌که وثاقت‌ و تقواي‌ بيشتر نقل‌کنندگان ‌اين‌ حكايات‌، خود معيار درستي موضوع‌ به‌ شمار مي‌آيد.[55]
وي حتي‌ ناشناس برخورد کردن حضرت با مردم را مسئله‌اي ‌روزمره‌ و معمولي‌ مي‌داند و مي‌گويد: 
پس برخورد ‌حضرت‌ مهدي4‌ با مردم،‌ به‌ طور دائم‌ در هر روز ثابت‌ است‌.‌[56]
 نهم. آيت‌الله لطف‌الله صافي‌ گلپايگاني‌ كه‌ خود تحقيقات‌ و نوشته‌هاي بسياري در موضوع‌ مهدويت‌ دارد، در كتاب‌ ارزش‌مند منتخب‌الأثر، ضمن‌ اذعان‌ به‌ وقوع‌ ملاقات‌، وجود اين‌ تشرفات‌ را مهم‌ترين‌ دليل‌ بر اثبات‌ وجود حضرت‌ مي‌شمارد.[57] 
ايشان در كتاب‌ امامت‌ و مهدويت‌ خود نيز ترديد در مورد صحت‌ حكايات ‌تشرفات‌ را براي‌ شخص‌ عاقل‌ ناممکن‌ مي‌داند و شرف‌يابي‌ بعضي را‌ به‌ حضور حضرت‌ ، ثابت ‌و قطعي‌ ذكر مي‌كند.[58]
دهم. شيخ‌‌محمدجواد خراساني‌، معتقد است‌ كه‌ تواتر اجمالي‌ بر امکان رؤيت قائم4 دليلي قطعي است كه‌ از كثرت‌ ادعاي‌ اشخاص‌ صالح به دست مي‌آيد.‌ به‌ علاوه‌، ادعاي‌ آنان‌ را به‌ منزله‌ حديث‌ برمي‌شمارد و صلاح ‌بسياري‌ از ايشان را‌ از حيث‌ تقوا‌ و ورع‌ و وثوق‌ و اطمينان،‌ كمتر از راويان‌ احاديث‌ نمي‌داند.[59]
افزون بر عده‌اي‌ كه‌ ذكر شد، بسياري‌ از علماي‌ بزرگ‌، كتاب‌هاي‌ مستقلي‌ در موضوع‌ تشرفات‌ نوشته‌‌اند و موارد بسياري را نقل‌ کرده‌اند؛ از جمله‌ مرحوم مجلسي‌ در بحارالأنوار،‌ محدث‌ نوري‌ در دو كتاب‌ جنة المأوي‌[60] و كتاب‌ نجم‌ الثاقب‌، شيخ‌ علي‌‌اكبر نهاوندي‌ در كتاب‌ عبقري‌الحسان‌، شيخ‌ محمود عراقي‌ در كتاب‌ دارالسلام‌ و ديگر شخصيت‌‌هاي ‌علمي صاحب تأليف، به ويژه نويسندگاني که در اين دو دهه اخير در اين زمينه کتاب نوشته‌اند. از اين جمله مي‌توان به کتاب مير مهر (جلوه‌‌هاي‌محبت‌ امام‌ زمان‌4) تأليف مسعود پورسيدآقايي اشاره کرد كه‌ نويسنده با نگاه‌ ويژه‌ و طرح‌ ابتكاري، عطوفت‌، مهر و محبت‌ حضرت‌ ولي‌ عصر4 به‌ مردم‌ را در قالب‌ نقل‌تشرفات‌، به خوبي ترسيم‌ کرده‌ است‌.
با توجه به آن‌چه اشاره شد،‌ اصل موضوع ‌تشرفات و ملاقات از نظرگاه علما و اهل‌تحقيق دراين زمينه، امري‌ يقيني و متواتر است؛ البته جزئيات‌ مسئله، در محل بحث‌ ما نمي‌گنجد.‌ از اين‌ نظر،‌ تأييدها‌ و تصريح‌هاي شخصيت‌‌هاي‌ علمي چون سيدمرتضي‌، شيخ‌ طوسي‌، سيد بن‌ طاووس‌ و محقق‌ نائيني به امکان‌ تشرف‌ در عصر غيبت، پشتوانه‌اي‌ قوي‌ بر درستي ديدگاه‌ اول‌ و تثبيت‌ آن‌ به‌ شمار مي‌آيد. بنابراين،‌ اثبات‌ كليت‌ قضيه‌، امري ‌است‌ مسلم‌ و اصرار كساني‌ كه‌ بر انكار ملاقات‌ پافشاري‌ مي‌کنند، ‌علاوه بر اين‌که‌ مستلزم‌ تخطئه صاحب‌‌نظران‌ شيعي‌ در طول‌ بيش‌ از ده‌ قرن‌ است، اصراري‌ ناموجه و بي‌دليل مي‌نمايد. 
 مرحوم‌ علامه‌مجلسي‌ در بحارالانوار به‌ نقل‌ از رجال‌ كشي‌ اين روايت را نقل‌ کرده كه‌ امام‌ حسن‌ عسكري‌7 در توقيعي‌ به شيعيان‌ اين‌گونه توصيه‌ فرمود‌: 
فإنّه‌ لا عذر لأحد من‌ موالينا في‌ التّشكيك‌ فيما يؤّديه‌ عنّا ثقاتنا؛[61] 
براي شک و ترديد، به‌ آن‌چه‌ ‌از سوي افراد موثق و مورد اعتماد ما نقل و بازگو مي‌شود،‌ هيچ‌ جاي عذر و بهانه‌اي براي‌ ‌شيعيان‌ و پيروان ما وجود ندارد.
ديدگاه دوم: عدم‌امکان ملاقات
در اين‌ بخش‌، به‌ طرح‌ و بررسي‌ ديدگاه‌ مخالف‌، يعني‌ انكار رويت‌ و ملاقات در زمان‌ غيبت‌ کبرا مي‌پردازيم‌. كساني‌ كه‌ موضوع‌ رؤيت‌ و امكان‌ ملاقات‌ با حضرت‌ را نفي‌ مي‌كنند، چند گروهند: بعضي‌ فقط مخالف‌ ادعاي‌ رؤيت‌ و مشاهده‌ حضرتند و آن‌ را تكذيب‌ مي‌كنند، بعضي‌امكان‌ رؤيت‌ همراه‌ با شناخت‌ را چه‌ در حال‌ رؤيت‌ و چه‌ بعد از ملاقات‌ نفي‌ مي‌كنند و آن‌ را غير عملي‌ مي‌دانند و بعضي‌ ديگر نيز رؤيت‌ حضرت‌ را در زمان‌ غيبت‌ کبرا مطلقاً انكار مي‌کنند.
گرچه‌ گروه‌ اول‌ در صف‌ مخالفان‌ ملاقات‌ قرار دارند و خود را به‌ تكذيب مكلف‌ مي‌دانند، از جهت‌ نظري‌ پيروان ديدگاه‌ اول‌ به‌ شمار مي‌روند؛ چون‌ در امكان‌ اصل مسئله مخالفتي‌ ندارند. دو گروه‌ ديگر، به ويژه گروه‌ اخير، رو در روي‌ ديدگاه‌ اول‌ قرار دارند.
حاج‌ شيخ‌ يدالله‌ دوزدوزاني‌ از جمله‌ كساني‌ به شمار مي‌رود كه‌ مسئله امكان‌ ملاقات‌ در عصر غيبت‌ را به شدت به‌ نقد كشانده‌ و در مقام‌ نفي‌ و انكار آن‌ برآمده است. او در رساله‌اي ‌تحت‌ عنوان‌ تحقيق‌ لطيف‌ حول‌ توقيع‌ الشريف‌ (1412قمري) در رد امكان‌ ملاقات، ‌هرگونه‌ امكان‌ رؤيت‌ را به شدت انكار مي‌کند و قائل‌ به‌ نفي‌ مطلق‌ مي‌شود‌ كه‌ در بحث‌ توقيع‌ به‌ نقد و بررسي‌ آن‌ خواهيم‌ پرداخت‌.
علي‌ اكبر ذاكري‌ نيز در مقاله‌اي در مجله‌ حوزه‌[62] تحت‌ عنوان‌ « ارتباط با امام‌ زمان‌»، ضمن‌ طرح‌ ديدگاه موافقان‌ و مخالفان، بر دلايل‌ ديدگاه‌ اول‌ خدشه‌ وارد ساخته و با نفي‌ امكان‌ ارتباط و جانب‌داري‌ از ديدگاه‌ دوم‌، تلاش‌ فراواني براي‌ اثبات‌ اين ديدگاه‌ کرده‌ است‌. وي‌ ضمن تقرير ديدگاه‌ دوم‌ دلايل‌ آن‌ را در چند دسته‌ از روايات‌ ذكر مي‌کند:
1. توقيع‌ شريف‌ حضرت‌ به‌ علي‌ بن‌ محمد سمري‌؛
2. رواياتي‌ كه‌ بر ناشناخته‌ بودن‌ حضرت‌ در ميان‌ مردم‌ دلالت‌ دارد؛
3. رواياتي‌ كه‌ بر ديده‌ نشدن‌ امام‌ در مراسم‌ حج‌ دلالت‌ مي‌كند؛
4 رواياتي‌ كه‌ بر لزوم‌ امتحان‌ شيعه‌ در زمان‌ غيبت‌ دلالت‌ دارد.[63]
در بررسي‌ دلايل‌ روايي‌ ديدگاه‌ دوم‌، تقرير ايشان‌ را در نظر مي‌گيريم، ولي پيش از آن،‌ لازم‌ است ‌به‌ منظور شناخت‌ فضاي‌ ذهني‌ معتقدان به‌ انكار و نحوه‌ نگرش‌ آنان‌ به‌ اين‌ مسئله، به ‌انگيزه‌هاي‌ انكار نيز بپردازيم.
تأمل درانگيزه‌هاي طرف‌داران ديدگاه دوم، بر انکار و تکذيب ملاقات نشان مي‌دهد که مخالفان ملاقات، بيشتر با هدف جلوگيري از شيوع خرافات و بدعت و نيز تعبد به بعضي روايات مثل توقيع، چنين موضع تندي را دراين‌باره پيش گرفته‌اند. آيا چنين تعبدي را از روايات يا خصوص توقيع مي‌توان به دست آورد؟ آيا عامل اصلاح و پاس‌داري از دين مجوز چنين انکاري را مي‌دهد؟ 
 با توجه به آن‌چه خواهد آمد، مي‌توان دو نکته را از انديشه طرف‌داران انکار برگفت:
الف) انگيزه تعبد: طرفداران‌ ديدگاه‌ دوم‌، بر اساس‌ توقيع‌ صادر شده از ناحيه‌ حضرت‌ مبني‌ بر تكذيب‌ ادعاي‌ مشاهده‌، مدعي‌ رؤيت‌ را چه‌ در ادعايش‌ صادق‌ يا كاذب‌ باشد، محكوم‌ به‌ تكذيب‌ مي‌کنند؛[64] بلكه‌ آن ‌را ناظر به‌ تكذيب‌ خصوص‌ ادعاي‌ صدق‌ مي‌دانند و ادعاي‌ كذب‌ را از موضوع‌ توقيع‌ خارج‌ مي‌شمارند.[65] آنها معتقدند كه‌ حتي‌ اگر آن‌ مدعي‌، صادق‌، عالم، عادل‌ و پرهيزکار باشد، بايد او را تكذيب‌ کرد.[66]
چنين‌ برداشت‌ انعطاف‌‌ناپذيري از توقيع‌، خود گوياي‌ نگاه‌ افراطي‌ به‌ مسئله است كه‌ قضاوت‌ در مورد ميزان‌ ناصواب‌ بودن‌ اين‌ نگرش‌ به‌ توقيع،‌ در بحث‌ توقيع‌ درفصل‌هاي‌ آينده‌ خواهد آمد.
ب) انگيزه‌ اصلاح‌طلبي‌: شايد مهم‌ترين‌ عامل‌ محرك‌ در انكار ملاقات‌، انگيزه‌ مبارزه‌ با خرافات‌ و جلوگيري‌ از نفوذ بدعت‌ها در مسائل‌ اعتقادي‌ است. در اين‌ مورد، صاحب تحقيق‌ لطيف‌ مي‌نويسد: 
بحث‌ امكان‌مشاهده‌ حضرت‌ و گسترش‌ آن‌ در ميان‌ مردم‌، موجب‌ ابتذال‌ و توهين‌ به‌ مقام‌ امام مي‌گردد.[67]
نويسنده‌ مقاله‌ «ارتباط با امام‌ زمان‌4» نيز انگيزه‌ خود را از قلم‌ به‌ دست‌ شدن‌ در اين‌ مورد، مقابله ‌با رواج‌ كتاب‌هايي‌ ذكر مي‌كند كه‌ به‌ قول‌ ايشان‌، سرشار از حكايت‌ها‌ و داستان‌هاي‌ نادرست‌ و برخاسته‌ از تصورات‌ و خيالات‌ نويسندگان‌ آن‌ است‌. وي‌ نقل‌ اين‌ داستان‌ها را باعث‌ عقيده‌‌مند شدن به‌ ناصواب‌ها برمي‌شمرد و عقايد برگرفته‌ ازحكايت‌ها‌ و خواب‌ها را موجب بدبيني‌ اهل‌ انديشه‌ و تعقل‌ به‌ عقايد شيعه‌ بيان مي‌کند و آنها را مانع ‌رشد و گسترش‌ مي‌داند.[68]
بنابراين، موضع‌ آفت‌زدايي‌ و پالايش‌ عقايد ديني‌ و ارزش‌‌هاي‌ ناب‌ شيعي‌ از وهميات ‌و خرافات‌، امري‌ است‌ بسيار مقدس‌ و ميمون‌ كه‌ هيچ‌ خردمند متعهدي‌ در قداست‌ و ضرورت‌ آن‌ ترديد ندارد، اما آيا مرزي‌ براي‌ اين‌ مصلحت‌سنجي‌ وجود دارد يا به‌ هر قيمتي‌ بايد بر آن‌ پاي‌ فشرد؟
بديهي‌ است‌ كه‌ رعايت‌ اعتدال‌ در اين‌‌گونه‌ موارد، خود معيار قداست‌ به‌ شمار مي‌آيد و خروج ‌از آن‌، ما را بر خلاف‌ مسير هدف‌ مي‌کشاند. از اين‌ روي،‌ نبايد در پيمودن‌ راه‌ براي برطرف ساختن يك‌ اشتباه‌، به اشتباه‌ بزرگ‌تري‌ افتاد. بايد توجه‌ داشت كه‌ در موضوع‌ بحث‌، خطر و زيان‌ انكار مطلق‌ و اعلام‌ بسته‌ بودن‌ باب‌ ارتباط، نه‌ تنها كمتر از آسيب‌هاي‌ شيوع‌ خرافات ‌نيست كه‌ چنين‌ روي‌کرد بدبينانه‌اي،‌ موجب‌ تضعيف‌ احساسات‌ قلبي‌ و كاهش‌ علاقه و وابستگي‌ مردم‌ به‌ حضرت‌ مي‌شود. اين احساس‌ خلأ و روحيه‌ خسارت‌بار يأس‌ و بي‌تفاوتي‌ در اذهان‌ افراد، زيان‌‌هاي‌ سنگيني به دنبال دارد؛‌ همان‌ چيزي‌ كه‌ پيروان انكار، ناخودآگاه‌ دچار اين‌ لغزش‌گرديده‌اند و از پي‌آمدهاي‌ سوء روي‌کرد منفي‌گرايانه‌ انكار مطلق‌ غفلت‌ کرده‌اند.
ايشان‌ با هدف‌ جلوگيري‌ از رواج‌ خرافات‌ و مقابله‌ با ادعاهاي‌ دروغين‌ افراد سودجو، سعي‌ کرده‌اند با انكار اصل‌ موضوع‌، هيچ‌گونه‌ زمينه‌اي‌ براي‌ رشد خرافات‌ باقي‌ نگذارند؛ غافل‌ از اين‌که به‌ جاي‌ پرداختن‌ به‌ درمان‌ بيماري‌، به‌ ذبح‌ خود بيمار رأي‌ داده‌اند. چنان‌که‌ در قسمت‌‌هاي‌ بعد روشن‌ خواهد شد، مع‌الاسف اين‌ ذهنيت‌ منفي‌ كه‌ از آفت‌‌هاي‌ تحقيق‌ به‌ شمار مي‌آيد، به‌صورت‌ پيش‌فرض‌، تا حد زيادي‌ در نحوه‌ نگرش‌ و روي‌کرد انكارگرايان وجود دارد.‌ اين‌ امر مانع‌ نگاه‌ بي‌طرفانه‌ در اين‌ مورد گرديده‌ و بر تمام‌ روند بحث‌ سايه‌ افکنده است. اين‌ ذهنيت‌ و پيش‌‌فرض‌، هم‌ در مطلق‌‌گويي‌ مكرر نويسنده‌ تحقيق‌ لطيف‌ به‌ خوبي‌ ديده مي‌شود و هم‌ در مقاله‌ «ارتباط با امام‌ زمان‌» كه‌ با غرض‌ تثبيت‌ ديدگاه‌ انكار، تنظيم‌ و سامان‌دهي‌ شده‌ است‌.
به‌ نظر مي‌رسد راه‌‌حل‌ برچيدن‌ بساط حقه‌بازان‌ و بستن‌ دكان‌ افراد دغل‌پيشه‌، اين‌ نيست كه‌ بدون‌ توجه‌ به‌ جوانب‌ قضيه‌ و دقت‌ كافي‌ به‌ دلايل‌ مسئله، اصل‌ موضوع‌ را حاشا و انكار نمود، بلكه‌ راه‌حل‌ مشكل‌ اين‌ است‌ كه‌ از باب‌ امر به‌ معروف‌ و تعهد ديني‌، با نگاه‌ آسيب‌شناسانه،‌ آفات را‌ از پيكر‌ اعتقادات‌ ديني‌ و مذهبي‌ زدود و با تبيين‌ و تفسير صحيح ‌مسئله، به‌ هدايت‌ و توجيه‌ افكار عمومي‌ پرداخت؛‌ نه‌ اين‌که اصل موضوع‌ را زدود و از آن كناره‌ گرفت و در نهايت،‌ جامعه‌ را نيز از آثار مثبت‌ و بركات‌ فراوان ‌اين‌ مسئله محروم‌ ساخت.
افزون بر اين، فرضيه‌ ياد شده، در ديگر حوزه‌ها و مسائل‌ ديني‌ نيز جاري‌ است‌؛ در حالي‌ كه‌ هيچ‌كدام‌ از پيروان ديدگاه انكار، به‌ نتيجه‌ آن‌ ملتزم‌ نيستند.
بنابراين، گذشته از نتيجه‌ برآمده از دلايل‌ دو طرف، نفس‌ تأمل‌ در انگيزه‌هاي‌ مصلحت‌جويانه‌ و خيرخواهانه‌ پيروان ديدگاه‌ انكار كه‌ درصدد بناي‌ بن‌بستي‌ بي‌حاصلند، بيان‌گر بي‌ثمر بودن‌ راهي‌ است‌ كه‌ در پيش‌ گرفته‌اند؛ ضمن‌ اين‌که روايات‌ مسئله نيز آنان را تأييد نمي‌کند.
آن‌چه گذشت، نه‌ از باب‌ محاكمه‌ پيش ‌از اقامه‌ دعوا‌ بلكه‌ از باب‌ ضرورت‌ شفاف‌سازي‌ فضاي‌ بحث‌ و با در نظر گرفتن سيركلي‌ مباحث‌ در فصل‌هاي‌ آينده‌ بود. با اين‌ يادآوري‌، بحث‌ ديدگاه‌ دوم‌ را با بررسي‌ دلايل‌ انکارکنندگان ملاقات‌ پي‌مي‌گيريم‌.
دلايل عدم‌امکان ملاقات
پيروان ديدگاه مخالف مدعي وجود رواياتي هستند که امکان مشاهده و دسترس به حضرت را در زمان غيبت نفي مي‌کند، اما تأمل در اين نوع روايات نشان مي‌دهد‌ كه‌ در اين‌خصوص‌ غير از روايت‌ توقيع‌ كه‌ جاي‌ بحث‌ دارد، روايات‌ ديگري‌ يافت نمي‌شود كه‌ بر اثبات‌ مدعاي ‌آنان‌ مبني‌ بر تكذيب‌ و انكار رؤيت‌ و ملاقات‌ دلالت‌ کند؛ چنان‌كه‌ بعضي‌ از اهل‌تحقيق‌ نيز بدان‌ اشاره‌ کرده‌اند[69]ـ البته نويسنده‌ تحقيق‌ لطيف‌، مدعي‌ كثرت‌ رواياتي‌ است‌كه‌ با توقيع‌ تقارب‌ مفهومي‌ دارد[70] و موجب‌ تواتر مضمون‌ توقيع‌ مي‌گردد.[71]
با اين‌ حال‌، ما در اين‌جا دلايل و مستندات روايي‌ ديدگاه مخالف را در دو مرحله ارزيابي مي‌کنيم: ابتدا به ‌صورت‌ گذرا به‌ طرح‌ و بررسي‌ روايات غيرتوقيع مي‌پردازيم‌ و آن‌گاه‌ با توجه‌ به‌ اهميت‌ ‌بحث‌ توقيع‌، آن‌ را به طور مفصل بررسي مي‌کنيم.
الف) روايات غيرتوقيع
اين روايات‌، چند دسته‌اند:
1. رواياتي‌ كه‌ از طلب‌ و جست‌وجوي‌ امام‌ نهي‌ مي‌كنند؛ نظير توقيعي‌ كه‌ از سوي حضرت‌ درباره منع از فاش کردن نام و مکان حضرت و مانند آن صادر شده‌ و در آن‌ آمده‌ است:‌ 
من‌ بحث‌ فقد طلب‌ ومن‌ طلب‌ فقد دلّ‌ ومن‌ دلّ‌ فقد أشاط ومن‌ أشاط فقد أشرك؛[72]‌ 
هركس‌ چيزي‌ را پرس‌و‌جو كند، آن‌ را مي‌خواهد و هركه‌ آن‌ را خواست،‌ نشانه‌ مي‌گيرد و هركه‌ آن‌ را نشانه‌ گرفت،‌ به‌ خاطر اين‌که دشمن‌ را راهنمايي‌ كرده‌ است‌، در كار دشمن‌‌ شريك‌ مي‌شود.
إن‌ دللتهم‌ علي‌ الاسم‌ أذاعوه‌ و إن‌ عرفوا المكان‌ دلّوا عليه‌؛[73] 
اگر نام حضرت را به آنها بگويم، آن را منتشر مي‌کنند و اگر جاي حضرت را بدانند، آن را افشا مي‌کنند.
چنان‌که‌ مي‌نمايد‌، اين‌گونه‌ از روايات‌، به‌ زمان‌ غيب‌ صغرا نظر دارد كه‌ خطر دست‌گيري‌ يا شهادت‌ حضرت،‌ مطرح‌ بوده؛ چون‌ علت‌ منع‌ در هر دو روايت،‌ احتمال‌ شناسايي حضرت و آسيب رساندن دشمنان به ايشان بيان شده كه‌ در غيبت‌ كبرا‌ چنين‌ چيزي‌ وجود ندارد.
2. رواياتي‌ که بر ناشناس‌ بودن‌ حضرت دلالت دارند. اين‌ دسته از روايات‌ نيز دو قسم‌ است: بعضي‌ از ناشناخته‌ بودن‌ حضرت‌ به‌ طور عام‌ خبر مي‌دهد كه‌ حضرت‌ در ميان‌ مردم‌ رفت‌‌و‌آمد مي‌كند، ولي‌ مردم‌ او را نمي‌شناسند؛ نظير سخن امام‌ صادق7: 
...ولايعرفونه‌ حتي‌ يأذن‌ الله‌ أن‌ يعرّفهم‌ نفسه‌...؛[74] 
...مردم حضرت را نمي‌شناسند، مگر اين‌که حضرت به اذن الهي خودش را براي کسي معرفي کند... .
و بعضي‌ ديگر بر ناشناس‌ بودن حضرت‌ در خصوص‌ مراسم‌ حج‌ دلالت‌ دارد، مانند: 
يفقد النّاس‌ إمامهم‌ يشهد الموسم‌ فيراهم‌ ولايرونه‌؛[75] 
زماني خواهد آمد که مردم به امامشان دست‌رس ندارند؛ امام در مراسم حج حاضر مي‌شود و مردم را مي‌شناسد، ولي مردم او را نمي‌شناسند.
للقائم‌ غيبتان‌ يشهد في‌ إحداهما الموسم‌ يري‌ النّاس‌ و لايرونه؛[76]
براي حضرت قائم4 دو غيبت است که در يکي از آنها در مراسم حج حاضر مي‌شود و مردم را مي‌شناسد، ولي مردم او را نمي‌شناسند.
 كه‌ هر دو‌ ‌روايت‌ اخير نيز از امام‌ صادق‌7 نقل شده است.
اين‌ روايات‌ نه‌ تنها بر نفي‌ رؤيت‌ و ملاقات‌ دلالت نمي‌کند، بلكه‌ از شمار رواياتي‌ است‌ كه‌ دليل‌ بر اثبات ‌رؤيت نيز‌ به شمار مي‌آيد. پيش‌تر به‌ برخي‌ از اين‌ روايات‌ ‌اشاره کرديم؛ زيرا «لايعرفونه‌» در روايت‌ اول،‌ به مشاهده‌ و رؤيت‌ نظر دارد. در دو روايت‌ اخير نيز، «يرونه‌» به‌ قرينه‌ ديگر روايات‌ و ابتداي اين‌ دو روايت،‌ به‌ معناي‌ «يعرفونه‌» است‌؛ چون‌ حضرت‌ در مراسم‌ حج‌، به‌ طور طبيعي‌ مثل‌ افراد عادي‌ حضور دارد و همه‌ كساني‌ كه‌ با او مواجه‌ مي‌شوند، حضرت‌ را مي‌بينند ولي‌ متوجه‌ و ملتفت‌ ايشان نمي‌شوند‌.
افزون بر اين، چنان‌كه‌ پيش‌تر گفتيم، در نقل‌ جناب‌ محمد بن‌ عثمان‌ نايب‌ خاص‌ دوم‌ حضرت‌، ايشان‌ قسم‌ ياد مي‌كند كه‌ حضرت هر سال‌ در مراسم‌ حج‌ شركت‌ مي‌فرمايد و مردم ‌نيز او را مي‌بينند، ولي‌ نمي‌شناسند. اين‌ دو روايت ‌هم با ظاهر فرمايش‌ نايب خاص‌ حضرت‌ كه‌ از همه به‌ حال‌ حضرت‌ آگاه‌تر است‌ و هم با رواياتي‌ كه‌ حضرت‌ را تشبيه‌ به‌ يوسف[77]‌ نموده‌ و تصريح‌ به‌ «يرونه‌ و لايعرفونه‌» دارد،‌ در تعارض‌ است.
‌ از همه‌ اينها گذشته‌، بر فرض‌ پذيرش‌ دلالت‌ اين‌ روايات‌ بر نشناختن و نديدن حضرت، اين‌ روايات‌ فقط ديدن‌ و ملاقات‌ حضرت را در خصوص مراسم‌‌ حج، نفي‌ مي‌كند، نه‌ در زمان‌ها و مكان‌هاي‌ ديگر و نمي‌تواند دليل‌ بر مدعاي‌ ايشان باشد؛ چون‌ دليل،‌ اخص‌ از مدعاست‌.
3. رواياتي‌ كه‌ بر نهي‌ از ذكر اسم‌ حضرت‌ و نديدن‌ شخصي‌ او دلالت‌ مي‌كنند. امام‌ هادي‌7 مي‌فرمايد: 
إنّكم‌ لاترون‌ شخصه‌ و لايحلُّ‌ لكم‌ ذكره‌ باسمه؛[78] 
شما حضرت را نمي‌بيند و جايز نيست از او با اسمش ياد کنيد.
‌امام‌ رضا7 هم فرموده است: 
لايُري‌ جسمه‌ و لايسمّي‌ اسمه‌؛[79] 
حضرت ديده نمي‌شود و نبايد به اسم خوانده شود.
اين‌ دو روايت‌ نيز ربطي‌ به‌ مسئله ملاقات‌ و تشرفات‌ ندارد؛ زيرا روايت‌ اول‌ به‌ دوران‌غيبت‌ صغرا و خطرهايي مربوط است که دشمنان‌ براي تن‌درستي حضرت به وجود آورده‌اند. علت نهي‌ از اسم‌ و طلب‌ و جست‌وجوي‌ حضرت نيز‌ عدم‌امکان رديابي و شناسايي‌ حضرت‌ در دوران‌ غيبت‌ صغراست.‌ به‌ همين‌ دليل، بيشتر علماي‌ شيعه‌ در عصر غيبت‌ كبرا‌ تسميه‌ حضرت را جايز برمي‌شمارند؛ چون‌ در اين‌ زمان،‌ دليلي‌ براي‌ تقيه‌ و مخفي‌ کردن‌ نام‌ حضرت‌ نيست. منظور از «لاترون‌ شخصه‌» در صدر روايت‌ و نيز مراد از «لايري‌ جسمه‌» در روايت ‌دوم‌، نديدن‌ نوعي‌ است؛‌ يعني‌ نوع مردم‌ آن‌گونه‌ كه‌ ديگران‌ را ملاقات‌ و ديدار مي‌كنند، حضرت ‌را نمي‌بينند و چنين مسئله‌اي با‌ تشرفات‌ استثنايي‌ و پراكنده‌ که به‌ طور خاص‌ و به دلايل خاصي‌ اتفاق مي‌افتد، تفاوت دارد.
4. رواياتي‌ كه‌ فقدان‌ و غيبت‌ حضرت را عامل‌ امتحان‌ مردم‌ بيان مي‌کنند؛‌ زيرا امتحان‌ كه‌ جزء فلسفه‌ غيبت‌ است‌، بدون‌ خفاي‌ حضرت‌ ميسر نيست.‌ لذا معتقدان به‌ نفي‌ارتباط، اين‌ امر را دليل‌ بر عدم‌‌امكان‌ ملاقات‌ و ارتباط شمرده‌اند وگرنه فلسفه‌ غيبت‌ نقض‌ خواهد شد و فرقي‌ ميان‌ غيبت‌ و غيرغيبت‌ نخواهد بود.
روايات‌ درباره‌ اين‌ موضوع‌ فراوان است‌. مرحوم‌ نعماني‌، يكي‌ از ابواب‌ كتاب‌ الغيبه‌ خود را به‌ روايات‌ اين‌ موضوع‌ اختصاص‌ داده‌ و بيست روايت‌ را در اين‌باره‌ ياد مي‌کند‌ كه‌ در اين‌جا به‌ يكي‌ از اين‌ روايات‌ اشاره‌ مي‌شود‌:
ابوبصير از امام‌ صادق‌7 در مورد ياران‌ عرب‌تبار حضرت‌ مهدي‌4 مي‌پرسد حضرت‌ مي‌فرمايد: 
مع‌ القائم‌ من‌ العرب‌ شي‌ءٌ يسير.
در زمان ظهور، تعداد کمي از عرب‌ها با حضرت مهدي4 هستند.
دوباره‌ گفته مي‌شود كه‌:
 إنَّ‌ من‌ يصف‌ هذا الأمرمنهم‌ لكثير؛
 آن‌چه‌ ما شنيده‌ايم،‌ تعداد عرب‌‌ها در سپاه‌ حضرت‌ زياد است‌؟ 
حضرت‌مي‌فرمايد:
لابدَّ للنّاس‌ من‌ أن‌ يمحّصوا و يميّزوا و يغربلوا و سيخرج‌ من‌ الغربال‌ خلقٌ‌ كثير؛[80] 
امتحان‌ در زمان‌ غيبت‌ حضرت‌ به‌ گونه‌اي‌ مردم‌ را تكان‌ مي‌دهد كه‌ بسياري‌ از مردم‌ عرب‌ در اين‌ غربال‌ شديد، از دور خارج‌ مي‌گردند.
اين‌گونه‌ روايات‌ نيز نمي‌تواند دليل‌ بر نفي‌ ارتباط و ملاقات‌ باشد؛ زيرا فلسفه‌ غيبت‌، خفاي‌ حضرت‌ از ديد عموم‌ است‌ که‌ با رؤيت‌ بعضي افراد به دليل مصلحت‌هايي منافات ندارد. بعضي از اين مصلحت‌ها عبارت است از مصلحت‌ اثبات‌ وجود، مصلحت‌ قضاي نيازها و بعضي مصلحت‌هاي حکيمانه ديگر. هم‌چنين‌ امكان‌ رؤيت‌ عده‌اي، به‌ معناي‌ نفي‌ غيبت‌ كبرا‌ نيست؛ زيرا ويژگي‌ غيبت ‌صغرا و تفاوت آن‌ با غيبت‌ كبرا،‌ در انقطاع‌ ارتباط رسمي‌ و منظم‌ نايبان خاص‌ و تشكيلات‌ سفيران است.‌ اين‌ سازمان‌ و تشكيلات‌ سري‌ نايبان خاص‌، براي ارتباط ميان‌ حضرت‌ و شيعيان‌ بود، ولي‌ در غيبت‌ كبرا،‌ چنين‌ ارتباطي خاص‌ وجود ندارد و امور مردم به‌ وكلاي‌ عام‌ سپرده‌ شده است‌.
بنابراين،‌ غيبت‌ كبرا‌ هرگز به‌ معناي‌ انقطاع‌ مطلق‌ ارتباط ميان‌ حضرت‌ و شيعيان‌ نيست تا رؤيت‌ و ملاقات‌ موردي‌ با آن‌ تضاد داشته باشد. پس تشكيلات‌ واسطه‌ كه‌ در عصر غيبت‌ صغرا سمت‌ نيابت‌ داشتند، در اين‌ عصر حذف‌ گرديده‌ است و باب‌ و نماينده‌ و سفيري‌ در كار نيست‌. در اين‌صورت، هيچ‌ دليلي‌ وجود ندارد كه‌ حضرت‌ در عصر غيبت‌ كبرا‌، به‌ طور مطلق‌ از مردم ‌و شيعيان‌ قطع‌ ارتباط کرده باشد؛ بلكه‌ روايات‌، نقل‌ تشرفات‌، وجود ادعيه‌ و اذكار و اتفاق‌ علما همه‌ و همه‌ خلاف‌ آن‌ را اثبات‌ کرده‌ است‌، چنان‌که‌ پيش‌تر به‌ تفصيل‌ در اين‌ مورد بحث‌ کرديم.
با توجه‌ به‌ آن‌چه‌ گذشت‌، حق‌ مطلب‌ اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌كدام‌ از اين‌ روايات‌، بر نفي‌ ملاقات‌ و تشرفات‌ متفرقه‌ دلالت نمي‌كند. حقيقت‌ مسئله همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ محقق‌ و نويسنده‌ كتاب‌ سيماي‌ آفتاب‌ متذكر شده‌:‌ 
طبق‌ تحقيق،‌ رواياتي‌ در كار نيست‌ در مسئله تكذيب‌ مدعي‌ مشاهده‌، جز يك‌ روايت‌، و آن‌ نيز همان‌ توقيعي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ ولي‌عصر4 به‌ علي‌ بن‌ محمد سمري‌، صادر نموده‌ است‌ و آن‌ هم‌ در موقعيت‌ خاص‌ نيابت ‌مي‌باشد، نه‌ مطلق‌ مشاهده‌ و تشرف.[81]
 ب) توقيع‌شريف
دليل توقيع، شاخص‌ترين دليل پيروان ديدگاه‌ دوم، مايه ‌دل‌گرمي‌ آنان‌ گرديده‌ است؛‌ چنان‌كه‌ خود آنان‌ نيز اذعان‌ دارند بر اين‌که: 
مهم‌ترين‌ و معتبرترين‌ دليل‌ بر نفي‌ رؤيت‌ و مشاهده‌ امام‌ زمان‌4 در عصر غيبت‌، توقيعي‌ است‌ كه‌ شش‌ روز پيش‌ از مرگ‌ علي‌ بن‌ محمد سمري،‌ آخرين‌ سفير خاص‌ حضرت‌ از آن‌ ناحيه‌ صادر شده‌ است‌. بنابر اين‌ توقيع‌، مدعي‌ مشاهده‌، دروغ‌گوست‌ و ادعاي‌ وي‌ قابل‌ پذيرش‌ نيست.[82]
از اين‌ نظر، روايت‌ توقيع‌، قوي‌ترين‌ دليلي‌ است‌ كه‌ مي‌تواند مستمسك‌ ديدگاه‌ دوم‌ قرار گيرد. به‌ همين‌ دليل، هر دو گروه‌ موافق‌ و مخالف‌ ارتباط، به اين توقيع عنايت‌ داشته‌اند و بيشتر گفت‌وگوهاي‌ آنان بر اين‌ محور قرار دارد.
 با توجه‌ به‌ اهميت‌ و نقش‌ تعيين‌‌كننده‌ بحث‌ توقيع‌ در سرنوشت‌ مسئله محل‌ نزاع‌، اين‌ دليل‌، به بحث‌ همه‌‌جانبه‌ و بررسي‌ جامع‌ نياز دارد. از اين‌رو،‌ لازم‌ است‌ كه‌ اين‌ بحث‌ در ضمن‌ مراحل‌ چهارگانه‌ متن‌، سند، دلالت‌ و حل‌ تعارض‌ ميان‌ آن‌ با نقل‌ تشرفات‌ مورد توجه‌ كافي‌ قرار گيرد.
1. متن‌ توقيع‌ شريف‌
بر اساس‌ نقل‌ مرحوم‌ شيخ‌ صدوق‌ در كتاب‌ كمال‌ الدين‌ و تمام‌ النعمه كه‌ نخستين‌ نسخه‌ نقل ‌توقيع‌ است، شيخ‌ صدوق‌ اولين‌ راوي‌ به شمار مي‌رود كه‌ توقيع‌ را در كتاب‌ خود ثبت‌ نموده‌ است؛ چنان‌که ديگران‌ نيز از او نقل‌ كرده‌اند. متن‌ كامل‌ توقيع‌ شريف‌ چنين‌ است‌: 
بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم‌ ـ يا عليّ ‌بن‌ محمّد السّمري‌ أعظم‌ الله‌ أجر إخوانك‌ فيك‌، فإنَّك‌ ميِّت‌ ما بينك‌ و بين‌ ستَّة‌ أيّام‌ فاجمع‌ أمرك‌ ولاتوص‌ إلي‌ أحد يقوم‌ مقامك‌ بعد وفاتك‌، فقد وقعت‌ الغيبة الثانية‌، فلاظهور إلّا بعد إذن‌ الله‌ عزوجل‌ و ذلك‌ بعد طول‌ الأَمد و قسوة‌ القلوب‌ و امتلاء الأرض‌ جوراً و سيأتي‌ شيعتي‌ من‌ يدّعي المشاهدة‌ ألا فمن‌ ادّعي‌ المشاهدة‌ قبل‌ خروج‌ السفياني‌ و الصَّيحة‌ فهو كاذب‌ مفتر. و لاحول‌ ولاقوَّة‌ إلّا بالله‌ العليِّ‌ العظيم‌؛[83] 
به نام‌ خداوند بخشاينده‌ و مهربان‌ ـ اي‌ علي‌ بن‌ محمد سمري!‌ خداوند پاداش‌ برادرانت‌ را در مصيبت‌ وفات‌ تو بزرگ‌ گرداند. تو تا شش‌ روز ديگر از دنيا خواهي‌ رفت.‌ پس‌كارهايت‌ را جمع‌ كن‌ و آماده‌ رفتن‌ باش‌. به‌ هيچ‌ وجه‌ در مورد جانشيني‌ بعد از خودت‌ به‌ كسي‌ وصيت‌ مكن‌؛ زيرا هنگام‌ غيبت‌ دوم‌ فرا رسيده‌ است‌. پس‌ ظهوري‌ نيست‌، مگر بعد از اذن ‌خداوند عزوجل‌ و اين‌ اذن‌ بعد از طولاني‌ شدن‌ زمان‌ و سخت‌ گرديدن‌ دل‌ها و پر شدن‌ زمين‌ از ظلم‌ و جور خواهد بود. به‌ زودي‌ كساني‌ از شيعيان‌ من‌ ادعاي‌ مشاهده‌ خواهند کرد. آگاه‌ باشيد هركس‌ قبل‌ از خروج ‌سفياني‌ و نداي‌ آسماني‌ چنين‌ ادعايي‌ بنمايد، دروغ‌گو و افترازننده‌ خواهد بود. هيچ‌ توان‌ و قدرتي ‌نيست،‌ مگر به‌ مدد خداوند بلند مرتبه‌ و بزرگ‌!
البته در نقل‌ شيخ‌ طوسي‌ در كتاب‌ الغيبه به‌ جاي‌ كلمه «الغيبة‌ الثانية‌»، «الغيبة‌ التامة‌» و به‌ جاي‌ كلمه ‌«كاذب‌» تعبير «كذاب‌» نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ احتمال‌ سهو يا تصحيف در اختلاف‌ اين‌ دو نقل‌ وجود دارد، ولي‌ با توجه‌ به‌ تقدم‌ نسخه كمال‌الدين‌، ما آن‌ را ملاك‌ عمل‌ قرار مي‌دهيم‌ و احتمال‌ تصحيف ‌را متوجه‌ نقل‌ متأخر، يعني‌ نقل‌ شيخ‌ در الغيبة‌ مي‌دانيم‌.
2. سند توقيع‌
اين‌ توقيع‌، بر اساس تصريح‌ خود شيخ‌ صدوق‌ (311 ـ 381 قمري) در كمال‌ الدين‌، به طور مستقيم از سوي وي‌ از ابومحمد الحسن‌ بن‌ احمد المكتب‌ نقل‌ گرديده‌ است‌ كه‌ او هم آن را مستقيم از علي‌ بن‌ محمد سمري‌ نقل‌ مي‌کند. عبارت‌ مرحوم‌ شيخ‌ صدوق‌ در اين‌ مورد چنين‌ است‌: 
حدّثنا ابومحمد الحسن‌ بن‌ أحمد المكتب‌، قال‌: كنت‌ بمدينة‌ السّلام‌ في‌ السَّنة‌ الَّتي‌ توفّي‌ فيها الشيخ‌ علي‌ بن‌ محمدالسَّمري‌ ـ قدس‌ الله‌ روحه‌ ـ فحضرته‌ قبل‌ وفاته‌ بأَيّام‌ فأخرج‌ إلي‌ النّاس‌ توقيعاً نسخته‌: بسم‌ الله‌ ...فنسخنا هذا التّوقيع‌ و خرجنا من‌ عنده‌...؛[84]
ابو محمد حسن‌ بن‌ احمد مكتب‌ گويد: من‌ در سالي‌ كه‌ نايب چهارم‌ از دنيا درگذشت‌، در بغداد بودم‌ و چند روز قبل‌ از وفاتش‌ به‌ حضور او رسيدم‌. پس‌ توقيعي‌ براي‌ مردم‌ بيرون آورد كه‌ نسخه‌ آن‌ چنين‌ است‌... پس‌ من‌ آن‌ توقيع‌ را نسخه‌برداري‌ کردم و از نزد او بيرون‌ آمدم‌.
از نظرگاه‌ پيروان ديدگاه‌ دوم‌، سند توقيع‌ كامل‌ و صحيح‌ است[85] و بلكه‌ بالاتر، تواتر مضموني‌ نيز دارد،[86] اما پيروان‌ ديدگاه‌ اول‌ به سند توقيع‌ خدشه‌ وارد کرده‌اند.
شايد مرحوم‌ محدث‌ نوري‌، نخستين‌ كسي‌ به شمار رود كه‌ در سند توقيع‌ تشكيك‌ کرده‌ و آن‌ را زير سؤال‌ برده‌ است‌. از نظر وي‌، سند توقيع‌ به‌ دليل‌ مرسل‌ بودن‌، اعتبار لازم‌ را ندارد. وي‌ مدعي‌ است كه‌ ضعف‌ سند توقيع،‌ موجب‌ گرديده‌ كه‌ علما، حتي‌ شيخ‌ طوسي‌ كه‌ آن‌ را در كتاب ‌الغيبه‌ آورده، بدان‌ عمل‌ نکرده‌ و مورد اعتراض‌ علما قرار گرفته‌ است؛‌ زيرا اين‌ توقيع‌، معارض‌ با نقل‌ حكاياتي‌ مي‌نمايد كه‌ به‌ طور متواتر از تشرف‌ افراد بي‌شماري‌ در طول‌ زمان‌ غيبت ‌حكايت‌ مي‌کند. وي‌ در كتاب‌ نجم‌ الثاقب‌ به‌ اين‌ مطلب‌ اشاره‌ مي‌کند.[87]
هم‌‌چنين‌ او در كتاب‌ جنة‌ المأوي مي‌گويد: «إنّه‌ خبر واحد مرسل»؛[88]‌ يعني‌ توقيع‌، خبر واحد ‌است‌ كه‌ سند آن‌ اتصال‌ ندارد. گويا منظور ايشان‌ در مرسل‌ بودن‌ سند توقيع،‌ هويت‌ ناروشن‌ و شناخته‌ نشده‌ فرد واسطه‌ ميان‌ شيخ‌ صدوق‌ و علي‌ بن‌ محمد سمري‌، يعني‌ حسن‌ بن‌ احمد مكتب‌ است و از نظر وي‌ اتصال‌ سند محرز نيست و يا اين‌که مرسل‌ بودن‌ توقيع‌ بدين‌ جهت‌ مي‌نمايد كه‌ وي‌ اين‌ توقيع‌ را از منابع‌ ديگري‌ مثل‌ احتجاج‌ طبرسي‌ كه‌ آن‌ را به‌ طور مرسل‌ ذكر كرده‌، نقل‌ نموده‌، وگرنه در نقل‌ كمال‌الدين‌، سند متصل‌ است.
به‌ دنبال‌ وي‌، ديگران‌ نيز اين‌ شبهه‌ها‌ را در مورد سند توقيع‌ ذكر کرده‌اند. مرحوم‌ نهاوندي‌ نيز با محدث‌ نوري‌ هم‌عقيده‌ شده‌، و با اشاره‌ به‌ ضعف‌ سند توقيع‌، آن‌ را «معرضٌ عنه‌» اصحاب‌ دانسته‌ و عبارات‌ محدث‌ نوري‌ را در اين‌ مورد يادآور شده‌ است‌.[89]
آيت‌الله‌ صافي‌ گلپايگاني‌ نيز با اشاره‌ به‌ اشكال‌ سند و اعراض‌ علما از توقيع‌، مي‌فرمايد: 
توقيع‌، خبر واحدي‌ است‌ كه‌ سند آن مرسل‌ و ضعيف‌ مي‌نمايد و شيخ‌ طوسي‌ كه‌ آن‌ را در كتاب‌ الغيبه نقل‌ کرده‌، خودش‌ به‌ آن‌ عمل‌ ننمود و اصحاب‌ شيعه ‌نيز از مفاد آن‌ اعراض‌ کرده‌اند.[90]
به‌ نظر مرحوم‌ نوري‌ و كساني‌ كه‌ از او پيروي کرده‌اند، اولاً سند توقيع‌ مرسل‌ است،[91] ثانياً شيخ‌ طوسي‌ که خودش‌ تعدادي‌ از حكايات‌ تشرف‌ را در كتاب‌ الغيبة نقل‌ كرده‌، به ‌مضمون‌ توقيع‌ عمل‌ ننموده‌ و اصحاب‌ و علما نيز با پذيرش‌ و نقل‌‌حکايت‌هاي‌ تشرفات‌، عملاً مفاد توقيع‌ را ناديده‌ گرفته‌اند.
بايد ديد آيا اين‌ ايرادها‌ و ابهام‌ها‌، درباره توقيع‌ تا چه‌ حد واقعيت‌ دارد؟ آيا مي‌توان‌ با اين‌ تشكيك‌هاي‌ سندي‌، اعتبار توقيع‌ را زير سؤال‌ برد يا نه‌؟
شبهه سند توقيع‌ بر اساس آن‌چه‌ مرحوم‌ شيخ‌ صدوق‌ در كتاب‌ كمال‌‌الدين‌ آورده، صحيح‌ نيست؛ زيرا اين‌ توقيع‌ شريف‌ فقط با سه‌ واسطه‌ از امام‌ نقل‌ گرديده‌ است‌. اين واسطه‌ها که توقيع را به طور مستقيم از يک‌ديگر نقل کرده‌اند، عبارتند از: شيخ‌ صدوق‌، ابومحمد حسن‌ بن‌ احمد المكتب‌ و علي‌ بن‌ محمد سمري‌. 
به دليل اين‌که اتصال‌ سند به‌ نايب خاص‌ حضرت مشخص‌ است‌، اتصال‌ سند به‌ امام‌ نيز محرز مي‌شود. البته درباره‌ اختلاف‌ نسخه‌ها در مورد مشخصات‌ اسمي‌ِ شخص‌ دوم‌، يعني‌ ابومحمد مكتب‌ بايد گفت كه‌ در بعضي‌ منابع‌ کهن، هم‌ حسن‌ ذكر شده‌ و هم‌ حسين‌. نيز در ترتيب‌ القاب‌ وي‌ اختلاف‌ نسخ‌ و نقل‌ ديده‌ مي‌شود،[92] ولي‌ با توجه‌ به‌ اين‌که شيخ‌ صدوق ‌نخستين‌ كسي‌ به شمار مي‌رود كه‌ توقيع‌ را در كتاب‌ خود نقل‌ و ضبط کرده، نقل‌ وي‌ معيار است. شيخ‌ صدوق‌ و راويان‌ كمال‌الدين‌، نام‌ وي‌ را حسن‌ بن‌ احمد ذكر کرده‌اند‌ و او را از مشايخ ‌حديث‌ شيخ‌ صدوق‌ برشمرده‌اند، افزون بر آن‌که براي او طلب‌ رضوان‌ و رحمت نموده‌اند كه‌ از نشانه‌هاي‌ وثوق‌ در نقل حديث به شمار مي‌رود.[93]
به‌ نظر مي‌رسد با توجه‌ به‌ شناخت‌ شيخ‌ صدوق‌ از حسن‌ بن‌ احمد مكتب‌ و نيز نقل حديث‌ از او، اعتماد شيخ‌ صدوق‌، قرينه‌ و شاهد روشني‌ بر توثيق‌ شخصيت‌ اوست. بنابراين،‌ سند توقيع‌ از اين‌ جهت‌ چندان‌ مشكلي‌ ندارد و بيشتر علما سند توقيع را‌ پذيرفته‌اند. حتي‌ كساني‌ كه‌ به‌ امكان‌ ارتباط و مشاهده‌ حضرت‌ معتقدند نيز غالباً سند توقيع‌ را بي‌اشكال مي‌دانند؛ گرچه‌ دلالت‌ توقيع‌ را برنفي‌ رؤيت‌ تام‌ نمي‌دانند.
سيد صدر نيز سند توقيع‌ را صحيح‌ مي‌داند و اشكال‌ مرسل‌ بودن‌ را وارد نمي‌داند.[94]عالم‌ متتبع‌، سيدمحمدتقي‌ موسوي‌ اصفهاني‌ نويسنده كتاب‌ ارزشمند مكيال‌المكارم‌ نيز سند توقيع ‌شريف‌ را داراي‌ درجه‌ عالي‌ از درستي مي‌داند. نويسنده مكيال‌المکارم اين‌حديث‌ را در اصطلاح‌، صحيح‌ عالي‌ مي‌داند؛ زيرا از صاحب‌الزمان4 به واسطه سه نفر روايت‌ گرديده است‌:
اول‌. شيخ‌ اجل،‌ ابوالحسن‌ علي‌ بن‌ محمد سمري‌. البته او از نظر والايي مقام و شهرت به‌ توصيف‌ نياز ندارد.
دوم‌. شيخ‌ صدوق‌، محمد ‌بن علي‌ بن الحسين‌‌ بن ‌‌موسي‌ بابويه‌ قمي‌ كه‌ او نيز به‌ دليل شهرت‌ و معروفيت‌ كتابش‌ و جلالت‌ قدرش‌، نيازي‌ به‌ توضيح‌ ندارد.
سوم. ابومحمد حسن ‌بن احمد مكتب‌ كه‌ اسم‌ كاملش‌ ابومحمد حسن‌ بن‌ الحسين‌ بن‌ ابراهيم‌ بن‌ احمد بن‌ هشام‌ المكتب‌ است[95]‌‌ و صدوق‌ بارها از او با طلب‌ رضايت‌ و رحمت ‌خداوند روايت‌ كرده است ـ چنين چيزي از نشانه‌هاي‌ صحت‌ و وثاقت‌ است‌.[96] 
هم‌‌چنين‌ استناد و‌ اعتماد علما از زمان‌ صدوق‌ تا اين زمان از دلايل‌ درستي توقيع ‌به شمار مي‌رود، چنان‌که هيچ‌يك‌ از آنان ‌در اعتبار آن‌ مناقشه‌ و تأملي‌ نكرده‌اند.[97] در نهايت‌ نويسنده مكيال المكارم‌ نتيجه‌ مي‌گيرد كه‌: 
حديث‌ مذكور ازروايات‌ قطعي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ شك‌ و شبهه‌اي‌ در آن‌ راه‌ ندارد.[98] 
وي‌ هم‌‌چنين‌ متذكر مي‌شود كه‌ در بعضي‌ از نسخه‌ها‌ نظير نسخه‌ الغيبة طوسي‌ در مورد ضبط نام‌ حسن‌ بن‌ احمد از ناحيه ‌نسخه‌نويسان‌، تصحيف‌ رخ‌ داده‌ است‌.[99]
بنابراين‌، توقيع‌ از نظر سند مشكلي‌ ندارد. آن‌چه‌ در مورد توقيع‌ مطرح‌ است‌ و جاي‌ بحث‌ و بررسي‌ دارد، دلالت‌ آن‌ است‌ كه‌ در اين‌جا به‌ آن‌ خواهيم‌ پرداخت‌.
3. دلالت‌ توقيع
چنان‌كه‌ اشاره‌ کرديم، از نظر پيروان ديدگاه‌ دوم‌، توقيع‌ قوي‌ترين‌ دليل‌ بر اثبات‌ نظريه‌ انكار به شمار مي‌آيد که دلالت روشني بر مدعاي‌ آنان‌ دارد.
نويسنده رساله‌ تحقيق‌ لطيف‌ در مورد دلالت‌ بخش‌هاي‌ توقيع، جمله‌ «و لاتوص‌ إلي أحد» را براي‌ سد باب‌ وصايت‌ و نيابت‌ صادر شده‌ مي‌داند و آن را پذيرفته و مقبول همه برمي‌شمرد. او درمورد جمله‌ «فلاظهور إلّا بعد إذن‌ الله‌...» اعتقاد دارد كه‌ اين‌ بخش‌ توقيع،‌ براي‌ سد باب‌ رؤيت‌ و مشاهده‌ است. بر اساس‌ نظر وي،‌ در غيبت‌ صغرا، امكان‌ رؤيت‌ و ملاقات‌ براي‌ بعضي‌ افراد خاص‌ وجود داشت،‌ ولي در غيبت‌ كبرا ‌چنين‌ استثنايي‌ نيست و کسي امكان‌ ديدار با حضرت‌ را ندارد.[100]
نويسنده‌ مقاله‌ «ارتباط با امام‌ زمان‌» نيز دلالت‌ توقيع‌ را بر نفي‌ ديدار با حضرت‌ حجت‌، صريح‌ و تام‌ مي‌داند.[101] وي‌ ادعا مي‌کند كه‌ تركيب‌ «لا»ي نفي‌ جنس‌ و استثنا در جمله‌ «فلاظهور إلّا بعد...» به‌ معناي‌ نفي‌ مطلق‌ ظهور است‌. به‌ عقيده‌ وي،‌ «ظهور» به‌ معناي‌ بروز بعد از خفاست‌ و با كلمه‌ «مشاهده‌» به‌ يك‌ معنا بوده، و نفي‌ مطلق‌ ظهور در اين‌‌جا، نفي‌ مطلق‌ مشاهده‌ نيز به شمار مي‌رود. به‌ همين‌ دليل، ايشان‌ قسمت‌هاي‌ بعدي‌ توقيع‌ «سيأتي‌ شيعتي من يدي المشاهدة‌، ألا فمن‌ ادَّعي‌ المشاهدة‌...» را بر تأكيد جمله‌ «فلاظهور» حمل‌ مي‌كند.
ايشان‌ با چنين‌ برداشتي‌ از توقيع‌، هر نوع‌ ادعاي‌ مشاهده‌ را چه‌ همراه‌ با نيابت‌ و چه‌ بدون‌ آن‌، و چه‌ مدعي‌ صادق‌ باشد يا كاذب‌، به‌ انكار و تكذيب‌ محكوم‌ مي‌داند و نتيجه‌ مي‌گيرد كه‌ استناد به ‌توقيع‌ بر عدم‌امكان‌ ارتباط، كامل‌ و صحيح‌ است.[102]
گرچه‌ هر دو، در اصل‌ هدف‌ و نحوه‌ استدلال‌ اشتراك‌ نظر دارند، ولي از نظر نوع‌ مخالفت‌ وشدت‌ لحن‌، تفاوت‌هاي‌ اندكي‌ نيز ميان‌ اين‌ دو ديدگاه‌ مشاهده‌ مي‌شود. آقاي‌ ذاكري‌، عقب‌‌نشيني‌ از موضع‌ انكار مطلق‌ را در حد استثنا مي‌پذيرد. او در موردي‌ كه‌ ديدار با حضرت‌ همراه‌ با معجزه‌ و كرامت‌ باشد، آن‌ را از تكذيب‌ و انكار در امان‌ مي‌داند و دست‌کم دوبار انعطاف‌‌پذيري‌ نشان داده و بر مخالفت‌ نکردن چنين‌ ديداري‌ با توقيع‌ تصريح‌ کرده‌ است‌.[103]
اما نويسنده‌ محترم‌ تحقيق‌ لطيف‌ هيچ‌گونه‌ نرمشي‌ را در اين‌ مورد نمي‌پذيرد و معتقد است‌ كه‌ توقيع‌ براي‌ ريشه‌كن‌ كردن‌ كامل‌ زمينه هرگونه‌ ادعاي‌ مشاهده‌ صادر شده‌ است‌ تا كسي‌ نتواند در اين‌ مورد ادعا کند. ايشان‌ معتقد است‌ كه‌ نفي‌ ادعاي‌ مشاهده‌ در توقيع‌، هيچ‌ قيد و استثنايي‌ نمي‌‌پذيرد، بلكه‌ اين‌ ادعاي‌ مشاهده‌ و ملاقات‌، چه‌ به‌ خود نقل‌کننده نسبت‌ داده‌ شود و چه‌ از كسي‌ ديگر نقل‌ ملاقات‌ گردد، مشمول‌ توقيع‌ مبني بر انكار و تكذيب‌ است.[104]
به‌ هر حال‌، در اين‌ قسمت‌ دلالت‌ توقيع‌ را بحث‌ و بررسي‌ مي‌کنيم و در ضمن‌ به ‌ارزيابي‌ استنباط انكار مطلق‌ ملاقات‌ از توقيع‌ و نقد آن‌ مي‌پردازيم.

Social Media