اللهم کن لولیک الحجة ابن الحَسَن صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی آبائِه ، فی هذه الساعَة وَ فی کُلِّ ساعَة ، وَلّیاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً ، حَتی تُسکِنَه اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتِعَهُ فیها طَویلاً

مسابقه مفهومی ویژه نیمه شعبان - قسمت چهارم

ارسال شده در مسابقه نیمه شعبان

اسوه‌هاي بشريّت - حضرت امام مهدي عليه السلام

حجه الاسلام رسول جعفريان

ولادت امام زمان(عج)

دوازدهمين حجت خدا حضرت صاحب الامر، امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است که در قرآن کريم با عنوان بَقيَّةُ الله به آن امام همام اشاره شده است.

در مورد روز ولادت آن حضرت در منابع تاريخ اختلاف چنداني به چشم نمي‌خورد؛ زيرا از نظر اکثريت قريب به اتفاق مورخين و اشخاص صاحب نظر، روز پانزده شعبان به عنوان روز تولد آن بزرگوار پذيرفته شده است. اما در سال تولد وي اختلاف نظرهايي وجود دارد. بديهي است که‌اين اختلاف به دليل مخفي نگاه داشتن تولد آن حضرت به وجود آمده است.

شيخ مفيد سال تولد آن حضرت را 255 هجري ذکر کرده است، بنابراين آن بزرگوار در زمان رحلت پدر هنوز بيش از پنج سال از عمر پربرکتش را پشت سر نگذاشته بود. ثقة الاسلام كلينى نيز همان سال 255 هـ را سال تولد آن حضرت دانسته است. روايتي از حکيمه عمه امام حسن عسکري(ع) نيز حاکي از تولد امام در همان سال مي‌باشد.

در ميان پاره‌اي از فرق ـ که اشعري از آنها ياد مي‌کند ـ کساني بوده‌اند که تولد آن حضرت را، حتي هشت ماه پس از رحلت امام عسکري دانسته‌اند اين نظر، افزون بر آنکه با روايات زيادي منافات دارد با عقيده شيعه مبني بر اين که زمين هرگز از حجت خدا خالي نمي‌ماند، توافق ندارد.

قول ديگر حاکي از آن است که آن حضرت در سال 258 چشم به جهان گشوده است. مسعودي در اثبات الوصية ‌سن آن بزرگوار را در آغاز غيبت صغري چهار سال و هفت ماه دانسته که بنابر آن احتمال دارد تولد امام در سال 256 هـ باشد.

با همه‌اينها روشن است که سال 255 که مبتني بر حديثي مستند از حکيمه(دختر امام جواد ـ ع) است، مورد تأييد اکثريت مورخين مي‌باشد. اين روايت گزارش نسبتاً دقيقي درباره تولد امام از قول حکيمه، عمه امام عسکري(ع) ارائه مي‌دهد. حکيمه خاتون مي‌گويد: امام عسکري(ع) با پيکي از من خواست: امشب هنگام افطار پيش ما بيا تا خدا تو را به ديدار حجت خود و خليفه پس از من شادمان کند. آن شب را به خانه امام عسکري(ع) رفتم و در آنجا ماندم تا آن فرزند متولد شد.

حکيمه خاتون در روايت ديگري مي‌گويد: فرداي آن روز باز به خانه برادر زاده‌ام آمدم اما آن کودک را نديدم، وقتي سراغ او را از برادر زاده‌ام گرفتم فرمود: او را به همان کسي سپرديم که مادر موسي فرزندش را به او سپرد؛ هفت روز بعد به دستور امام به خانه او رفتم و برادر زاده‌ام در حالي که فرزند خود را در آغوش گرفته بود خطاب به وي فرمود: پسرم سخن بگو و آن کودک لب به سخن گشود بس از اداي شهادتين تصريح به امامت و ولايت تک تک ائمه معصومين فرموده و سپس اين آيه را تلاوت فرمود: وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذين اسْتُضْعِفُوا....

دکتر جاسم حسين با اشاره به برخي اشارات موجود در روايات مربوط به تولد حضرت بقية الله(عج) چنين استنباط کرده که آن حضرت پس از تولد به منظور مخفي ماندن از چشم دشمنان به مدينه برده شده است.

مادر حضرت مهدي (عج)

در مورد نام مادر آن حضرت روايات گوناگوني موجود است. در روايتي از شيخ طوسي، از مادر آن بزرگوار به نام ريحانه نام برده شده ولي بلافاصله افزوده شده که به او، نرجس، صيقل و سوسن نيز مي‌گفتند. به نظر عده‌اي که شهيد از آن با عبارت«قيل» تعبير آورده مادر آن حضرت، مريم بنت زيدالعلويه بوده است. و در روايت حکيمه خاتون که مشهورترين و مستندترين روايات درباره تولد حضرت بقية‌ الله(عج) مي‌باشد به همان نام«نرجس» تأکيد شده است.

به نظر برخي از محققان امکان دارد نام اصلي او همان نرجس بوده و ديگر اسامي بجز صيقل را بانوي او حکيمه دختر امام جواد عليه السلام به وي داده باشد، مردم آن زمان کنيزان را براي خوشامدگويي به اسامي گوناگون مي‌خواندند و نرجس، ريحانه، و سوسن، همه اسامي گلها هستند.

نکاتي درباره تولد امام زمان(عج)

تلاشهايي که عباسيان حاکم بر سامراء و بغداد براي کنترل زندگي امام حسن عسکري(ع) به عمل آورده بودند، اختفاء مسئله مهم تولد امام زمان(عج) را کاملاً توجيه مي‌کند. همچنين اين نکته را که در آن زمانها مسئله غيبت آن حضرت بر سر زبانها بوده و بني‌عباس درصدد بودند تا به هر طريق ممکن، راه امامت را بر شيعه مسدود سازند، روشن مي‌سازد.

شيخ مفيد در آغاز شرح حال امام زمان(عج) مي‌نويسد: به دليل مشکلات آن دوران و جستجوي شديد سلطان وقت و کوشش بي‌امان او براي يافتن آخرين حجت خدا، ولادت آن حضرت بر همگان مخفي ماند.

پيش از آن نيز در روايات ائمه هدا عليهم السلام به ولادت اسرار‌آميز آن حضرت اشاره شده و حتي اين مطلب يکي از دلايل شناخت وي تعيين شده بود.

تلاش بي وقفه بني‌عباس براي يافتن فرزندي از امام يازدهم، در بيشتر منابع تاريخي گزارش شده است.

احمد بن عبيدالله بن خاقان که کار خراج قم را برعهده داشته، ضمن گزارش مفصلي پيرامون کاوش خانه امام عسکري(ع) مطالب دقيقي را خاطر نشان ساخته و مي‌گويد: وقتي خبر کسالت امام عسکري(ع) شايع شد خليفه به دنبال پدرم فرستاد، او به دارالخلافه رفته و همراه پنج تن از کارمندان نزديک خليفه که از معتمدان او بودند بازگشت. پدرم به آنان دستور داد تا خانه امام را در کنترل خود گرفته و لحظه به لحظه از احوال و اخبار وي اطلاع داشته باشند، آنگاه برخي از طبيبان را فراخوانده و دستور داد شبانه روز بر بالين امام حضور داشته باشند.

پس از دو يا سه روز به او اطلاع دادند که امام ضعيف‌تر شده است و او دستور داد طبيبان بر مراقبتهاي خود بيفزايند، آنگاه پيش قاضي القضات رفته و از او خواست ده نفر از معتمدين خود را که از نظر دين و ورع کاملاً مورد اطمينان وي بودند به منزل امام عسکري(ع) بفرستد که شبانه روز در آنجا باشند. اين وضع ادامه داشت تا آنکه امام وفات کرد. پس از اين حادثه ، خانه امام عسکري به دستور خليفه مورد تفتيش دقيقي قرار گرفته و همه چيز مهر و موم شد و پس از آن تلاشهاي پي‌گيرانه‌اي براي يافتن فرزندي از آن حضرت شروع شد؛ حتي کنيزان امام نيز تحت نظر قرار گرفتند تا معلوم شود کداميک از آنها باردار است و يکي از آنها را که احتمال حمل درباره‌اش مي‌رفت در حجره‌اي تحت مراقبت قرار دادند تا وقتي که باردار نبودن وي مسلم شد. آنگاه ميراث امام را بين مادر و برادرش جعفر تقسيم کردند. در همين روايت به دنبال گزارش مزبور اشاره‌اي به فرصت طلبي جعفر به منظور جانشيني برادرش شده است. از جمله آنکه وي از عبيدالله بن خاقان خواست او را به عنوان جانشيني امام عسکري(ع) اعلام و معرفي نمايد و او تقاضاي جعفر را رد کرد.

روايت ديگري اشاره بدان دارد که برخي از شيعيان قم بي‌خبر از فوت امام عسکري(ع) براي پرداخت وجوه خويش به سامرّا آمدند. پس از ورود به سامرا، آنان را پيش جعفر کذّاب بردند، قمي‌ها نخست درصدد امتحان جعفر برآمدند، بدين منظور از وي پرسيدند: از مبلغ پولي که با خود آورده‌اند اطلاع دارد؟ جعفر پس از اظهار بي‌اطلاعي گفت: تنها خدا از غيب آگاه است. و در نتيجه قمي‌ها از پرداخت پول به او خودداري کردند در آن هنگام شخصي آنها را به خانه‌اي هدايت کرد و در آنجا پس از آنکه مبلغ وجوهات به آنها گفته شد، پول را به شخصي که درست گفته بود تحويل دادند. جعفر اين موضوع را به معتمد گزارش داد و به دستور او خانه امام و حتي خانه‌هاي همسايگان آن حضرت مورد تفتيش مجدد قرار گرفت. در اينجا بود که کنيزي به نام ثقيل که گويا به خاطر حفظ جان امام زمان(عج) ادعاي بارداري کرده بود بازداشت شد و مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت تا اطمينان به عدم بارداري وي حاصل شده و سپس او را رها کردند.

مسلماً اين چنين اظهار حساسيت شديد از طرف دستگاه خلافت همراه با تحريکات جعفر، بدان سبب بود تا گذشته از کنترل امام دوازدهم، در صورت عدم دسترسي به آن حضرت لااقل بتوانند اعلام کنند: امام حسن عسکري(ع) فرزندي نداشته است. احضار و گماشتن افراد موثق در منزل امام هم براي همين بود تا به ادعاي خود در اين مورد رنگ حقيقت داده و شيعيان را دچار حيرت و سردرگمي نمايند چنانکه در ادامه همان نقل از طرف شيخ طوسي افزوده شده: افراد مورد اعتماد مذکور که در خانه امام حضور داشتند، شهادت دادند که آن حضرت در گذشته است. اما حقيقت آن است که مطابق طرح دقيق و منظمي که از پيش در اين مورد ريخته شده بود مسئله ولادت آن حضرت اساساً از چشم مردم و حتي اکثريت شيعيان به دور مانده و با اين حال مشکل چنداني نيز به دنبال نياورد.

آگاهي برخي از شيعيان از تولد امام زمان(عج)

البته چنين نبود که کسي از تولد آخرين حجت خدا اطلاعي نداشته و يا پس از تولد، آن حضرت را نديده باشد. برخي از شيعيان مورد اعتماد و عده‌اي از وکلاي امام عسکري(ع) و کساني که در خانه امام مشغول خدمت بودند از اين امر با خبر بودند. شيخ مفيد از تعدادي از اصحاب، خدمتگزاران و ياران نزديک امام عسکري(ع) روايت کرده که آنان موفق به ديدار امام زمان(عج) شده‌اند. محمد بن اسماعيل بن موسي بن جعفر، حکيمه خاتون دختر امام جواد (ع)، ابوعلي بن مطهر، عمر و اهوازي و ابونصر طريف خدمتگزار خانه امام از آن جمله بودند.

بدين ترتيب امام حسن عسکري(ع) فرزند خود را به برخي نشان داده و او را جانشين خويش معرفي کرده است.

شيخ کليني از ضوء بن علي عجلي روايت کرده که مردي ايراني از اهالي فارس به او گفته بود: به منظور خدمت در منزل امام عسکري(ع) به سامرا رفته و امام او را به عنوان مسئول خريد خانه پذيرفت او مي‌گويد: روزي حضرت عسکري(ع) فرزند خود را که تقريباً کودک دو ساله‌اي بود به وي نشان داده فرمود: هذا صاحبکم و پس از آن تا رحلت امام عسکري ديگر آن کودک را نديد.

شايد پراهميت‌ترين ديدار اصحاب امام عسکري(ع) از حضرت بقية‌ الله(عج) موقعي بود که محمد بن عثمان عمري از وکلاي بعدي امام زمان(عج) همراه با چهل تن ديگر در خدمت امام بودند. آن حضرت فرزند خود را به آنان نشان داده و فرمود:

هذا إمامکم من بعدي و خليفتي عليکم، أطيعوه و لا تتفرقوا من بعدي في أديانکم لتهلکوا، أما أنکم لا ترونه بعد يومکم هذا.

اين امام شما پس از من و جانشين من در ميان شماست از او فرمان بريد و پس از من در دين خود اختلاف نکنيد که در اين صورت هلاک مي‌شويد و پس از اين هرگز او را نخواهيد ديد.

و در ادامه‌اين روايت آمده که چند روز پس از آن، امام عسکري(ع) رحلت فرمود.

همين روايت را شيخ طوسي نيز نقل کرده و برخي رجال شيعه را که در اين جمع چهل نفري حضور داشتند، نام برده که از آن جمله: علي بن بلال، احمد بن هلال، احمد بن معاوية بن حکيم و حسن بن ايوب بن نوح بوده‌اند.

منتخب الاثر روايات ديگري در اين زمينه ارائه داده است.

نام بردن از آن حضرت در آن دوران ممنوع بود و امام عسکري(ع) تأکيد داشتند که تنها با عنوان الحجة من آل محمد(ص) از ايشان نام برند.

منبع: نور علم- شماره 48 ، آذر و دي 1371


 

بررسی و اثبات امامت حضرت مهدی(عج) بین مسلمین درسن خردسالی و مفهوم شناسی انتظار و وظایف منتظران :

اعتقاد به مهدی موعود(عج) از عقاید مسلم نزد همه مسلمانان است. تمام مسلمانان معتقدند شخصی از خاندان پیامبر(ص) که مهدی لقب دارد و با حضرت رسول(ص) هم نام است درآخرالزمان ظهور خواهد کرد و دین اسلام را رواج داده و جهان را پراز عدل وداد خواهد کرد؛ زیرا احادیث متواتری در این باره ازپیامبراکرم(ص) روایت شده است به گونه ای که کمتر مسا له ای را می توان یافت که احادیث مربوط به آن در این حد از تواتر(نقل زیاد) باشد. اعتبار حدیث متواتر مورد قبول همه علمای اسلام، بلکه همه عقلای بشر بوده و حجیت و اعتبار آن خدشه ناپذیر است و هیچ گونه شک و تردیدی را برنمی تابد.

 

برخی ازمحققان اهل سنت، در نقد کلام ابن خلدون که در احادیث مربوط به مهدی موعود(عج) شک و تردید نموده، گفته اند: احادیث مربوط به مهدی موعود(عج) مجموعه ای از احادیث و آثار و حدود هشتاد روایت می باشد که صدها راوی یا بیشتر آنها را نقل کرده اند. با این حال، چگونه می توان این مجموعه بزرگ از احادیث را ردکرد؟ اگر چنین کاری جایز باشد اساس شریعت هم قابل تردید خواهد بود. (سبحانی ،567:1382)

 

گذشته از کتابهای معتبر حدیث و تاریخ علمای اهل سنت که احادیث مربوط به مهدی موعود(عج) را نقل کرده اند ،عده ای دیگر از علمای اهل سنت کتابهای مستقلی در این موضوع تألیف کرده اند که فهرست نام برخی از آنان را به همراه کتاب یا کتابهایی که در این زمینه نگاشته اند، یادآوری می نمائیم :

 

1-      ابونعیم اصفهانی: کتابهای مناقب المهدی؛ نعت المهدی و الاربعین حدیثا فی المهدی.

2-      جلال الدین سیوطی: العرف الوردی فی اخبار المهدی وعلاما ت المهدی.

3-      ابن حجر: القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر.

4-      ملاعلی متقی هندی: البرهان فی علامات مهدی اخرالزمان.

5-      حافظ ابوعبدالله گنجی شافعی: البیان فی اخبار صاحب الزمان.

6-      شیخ یوسف بن یحیی بن علی مقدسی شافعی: عقد الدرر فی اخبار المنتظر.

و....

 

 

اعتقاد اهل سنت به وجود امام زمان(عج) :

 

وجود امام زمان(عج) مورد اتفاق همه شیعیان است، ولی اهل سنت در این مورد دو دسته اند: اکثریت اهل سنت برآنند که امام زمان(عج) فعلا وجود ندارد و قبل از قیامت به دنیا خواهد آمد ولی جمع کثیری از آنان با شیعیان هم عقیده اند. اختلافی دیگر در مورد امام زمان(عج) این است که از نظر شیعه وعده ای از علمای اهل سنت، آن حضرت از فرزندان امام حسین(ع) است، ولی عده ای دیگر از علمای اهل سنت او را از فرزندان امام حسن(ع) دانسته اند. منشا این اختلاف آن است که در منابع حدیث اهل سنت در این باره دو گونه حدیث نقل شده است، ولی احادیثی که او را از اولاد امام حسین(ع) می داند، مشهورتر است. با این حال، برخی از علمای شیعه و اهل سنت، وجوهی را برای توجیه احادیث دیگر نقل کرده اند که در این مجال بخاطراطاله کلام به آن نمی پردازیم.(نوری ،1384:باب چهارم )

 

دلایل وجود امام زمان(عج) :

 

به طور کلی از دو طریق می توان وجود امام زمان(عج) را اثبات کرد :                                                                                                                          

 

1-     طریق عقلی :

 

دلیل عقلی بر لزوم وجود امام معصوم، بر وجود امام زمان(عج) دلالت می کند؛ زیرا دلیل عقلی مذکور اختصاص به زمان  ویژه ای ندارد، بلکه از زمان رحلت پیغمبراکرم(ص) تا قیامت را شامل می شود، چرا که مفاد آن بیانگر این است که تا وقتی تکلیف هست و مکلفانی هستند که از خطا و اشتباه مصون نیستند، باید امام و پیشوایی معصوم وجود داشته باشد.

 

به عبارت دیگر، آفرینش بدون وجود انسان کامل، تفسیر صحیح و خردپسندی ندارد، وبه منزله کالبد بدون روح است وانسان کامل به مثابه ی قلب وروح آدمیان است. در روایات نیز آمده است: اگر حجت خدا وجود نداشته باشد، زمین اهلش را در کام خود فرومی برد. (صدوق،1386ش:ج1،ص211-234)

 

امام علی(ع) نیز فرمودند: زمین هرگز از حجت خدا خالی نخواهد ماند. حجت الهی یا ظاهر است و مشهور، و یا خائف است و مستور، تا حجت ها و بینات الهی باطل نگردد. (فیض الاسلام ،1382ش:حکمت 147)

 

2-     طریق نقلی:

 

طریق نقلی از سه راه قابل تقریر است :

 

الف) روایات نبوی

 

همان طور که یادآور شدیم، در روایات نبوی(ص) امامان دوازده گانه(ع) به روشنی و به نام معرفی شده اند، که آخرین آنان هم نام با پیامبر(ص) و ملقب به مهدی، حجت، قائم و فرزند بلا واسطه امام حسن عسگری(ع) است روشن است که این روایات بر وجود حضرت مهدی(عج) دلالت می کنند.        

 

ب) شواهد تاریخی

 

گزارش هایی که ولادت آن حضرت و ایام کودکی او را نقل کرده، و از کسانی یاد کرده اند که در منزل امام حسن عسکری(ع) با فرزندش مهدی(عج) ملاقات نموده اند. این مطلب در کتابهای شیعه امری مسلم است. در این جا به نقل  پاره ای از اقوال علمای اهل سنت در این زمینه بسنده می کنیم :

 

1-      ابن صباغ مالکی می گوید: ابومحمدالحسن امام عسگری(ع) فرزندی به نام حجت و قائم منتظر را برجای گذاشت. او ولادت فرزندش را پوشیده و امر او را مستور می داشت، چرا که شرایط زمان او بسیار سخت بود و از جانب سلطان  بر او بیمناک بود. (ابن صباغ المالکی،بی تا:ص290)

 

2-      خواجه محمد پارسا درکتاب ((فصل الخطاب)) نگاشته است: یکی از ائمه اهل بیت، ابو محمد حسن عسگری است .... و فرزندی جز ابوالقاسم که قائم ،حجت ،مهدی وصاحب الزمان نامیده می شود از او باقی نماند تولد مهدی نیمه شعبان سال 255قمری اتفاق افتاد. ومادرش ام ولدی بود که ((نرجس)) نامیده می شد. مهدی به هنگام شهادت پدرش پنج سال داشت وتا کنون مخفی است .(قندوزی حنفی،1418:ص451)

ج) حکایات ملاقات با امام زمان (عج) درایام غیبت

زمان غیبت صغری، نمایندگان چهارگانه امام (عج) به محضر آن حضرت شرفیاب می شدند و در طول غیبت ایشان نیز شمار زیادی از خواص شیعه به درک محضر شریف او توفیق یافته اند، هر چند بسیاری از آنان در لحظه ملاقات از این حقیقت غفلت داشته و پس از آن، از طریق شواهد روشن به آن واقف گردیده اند. شرح این ملاقاتها در کتابهای تاریخ وعقاید بیان شده است.(مجلسی ،1404ق:ج52،ص34)

 

امامت در خرد سالی :

 

دراین بخش پاسخ شبهه ای داده خواهد شد که مغرضان شیعیان به تشیع وارد نموده اند وتقریر شبهه به این صورت

می باشد چگونه ممکن است کودکی پنج ساله که هنوز قادر بر تکلم کاملی نیست بر مردم حکومت نماید.

 

پاسخ اینگونه می باشد که در میان امامان معصوم (ع) سه امام در خرد سالی به امات رسیدند: امام جواد(ع) در هفت سالگی، امام هادی(ع) در نه سالگی و حضرت مهدی(عج) در پنج سالگی .

 

از این رو، از همان عصر امامت امام رضا(ع) به بعد این سئوال مطرح شد که با توجه به مقام بسیار ارجمند امامت، چگونه انسانی در خرد سالی به امامت می رسد؟ چرا که دوران شکوفایی رشد و عقل در مردان، به طور معمول از پانزده سالگی شروع و در چهل سالگی به تکامل می رسد. ونظر به اینکه این مسا له در مورد امامان(ع) نخستین بار در مورد حضرت جواد(ع) رخ داد، در آن عصر، از جنجالی ترین مسائل بود.

 

حضرت رضا(ع) قبل از امامت امام جواد(ع) به بیان پاسخ این سئوال می پرداختند، و با روشن گری و آگاهی بخشی اذهان را روشن می ساختند. گاهی این مساله به گونه های دیگر در نزد بستگان امامان مطرح می شد، و آنها نیز به پاسخ آن می پرداختند؛ به عنوان نمونه محدث خبیر کلینی از محمدبن حسن بن عماد روایت می کند که گفت: من در حضور علی بن جعفر(عموی بزرگوار امام رضا (ع)) در مسجدالنبی نشسته بودم، دو سال بود که درمسجد رسول خدا(ص) به درس علی بن جعفر می رفتم و از محضرش مستفیض می شدم، یک روز ناگاه دیدم حضرت جواد(ع) در خرد سالی در مسجد النبی(ص) به نزد علی بن جعفر(ع) آمد، ابن جعفر تا آن حضرت را دید، شتابان برخاست و با پای برهنه و بدون ردا به سوی حضرت جواد(ع) رفت ودست او را بوسید و به او احترام شایان نمود، حضرت جواد(ع) به او فرمود: ای عمو، بنشین خدا تو را رحمت کند. علی ابن جعفر گفت: ای آقای من چگونه بنشینم با اینکه شما ایستاده ای؟ هنگامی که ابن جعفر به مجلس درس خود باز گشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش کردند و به او گفتند تو عموی پدر حضرت جواد(ع) هستی در عین حال با این سن وسال، اینگونه در برابر حضرت جواد(ع) که خرد سال است فروتنی می کنی ودستش را می بوسی و آن همه احترام شایان می نمایی؟ علی بن جعفر گفت: ساکت باشید. آنگاه محاسن خود را بدست گرفت و گفت: اذا کان الله عزو جل لم یو هل هذا الشیبه اهل هذا الفتی ووضعه حیث وضعه، انکر فضله ، نعوذبا لله مما تقولون بل انا له عبد؛ (اگر خداوند صاحب این ریش سفید را شایسته(امامت) ندانست، واین نوجوان را سزاوار دانست، وبه او چنان مقامی داد، آیا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه به خدا از سخن ناروای شما.من غلام وبرده او هستم واو مولای من است).کلینی،1392ق:ج1،ص322)

 

پاسخ های امام رضا و امام جواد(ع) به مساله خرد سالی حضرت جواد(ع) برای امامت :

 

عده ای در مورد امامت امام جواد(ع) در خرد سالی، از حضرت رضا(ع) سئوال کردند، آن حضرت به آنها که به قرآن معتقد بودند، ماجرای نبوت حضرت عیسی(ع) را در خرد سالی به عنوان شاهد ذکر کرد، در این مورد دو روایت را از فرهنگ روایی شیعیان ذکر می کنیم :

 

1-      صفوان بن یحیی می گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم؛ قبل از ولادت حضرت جواد(ع) در مورد جانشین شما می پرسیدم، می فرمودید خداوند پسری را به من عطاء می کند. اکنون خداوند متعال حضرت جواد(ع) را به شما عنایت کرده وچشم های ما را به وجود او روشن نموده است، خداوند آنروز را که شما از دار دنیا بروید را برای ما نیاورد، ولی اگر حادثه ای رخ داد، به چه کسی رجوع کنیم؟ (یعنی امام بعد از شما کیست؟) حضرت رضا(ع) به پسرش حضرت جواد(ع) که در روبرویش ایستاده بود اشاره کرد وفرمود: به ایشان مراجعه نمائید. عرض کردم فدایت گردم، این پسر سه سال دارد؟ فرمود: وما یضره من ذلک فقد قام عیسی بالحجه وهو ابن ثلاث سنین؛ (چه مانعی دارد.عیسی(ع) سه ساله بود که به حجت قیام کرد و نبوت خود را آشکار کرد).

 

2-      خیرانی می گوید: پدرم گفت درخراسان، در محضر حضرت رضا(ع) بودم، شخصی از آن حضرت پرسید: اگر برای شما پیشامدی رخ داد، پس از شما امام مردم کیست؟ امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: پسرم ابوجعفر(حضرت جواد) است. گویی پرسش کننده از شنیدن این پاسخ - ازاین رو که حضرت جواد(ع) کودک بود و حدود هفت سال داشت- قانع نشد، حضرت رضا(ع) به او فرمود: خداوند حضرت عیسی(ع) را در کمتر از سن ابوجعفر(حضرت جواد) به عنوان پیامبر شریعت تازه ای برگزید بنابراین چه مانعی دارد که همان خدا ابوجعفر را در خردسالی به امامت برساند. توضیح این که: در آیه 30 سوره مریم به این مطلب تصریح شده که حضرت عیسی(ع) در گهواره با بیان گویا چنین گفت : (انی عبدالله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا)؛من بنده خدایم، او کتاب آسمانی به من عنایت فرموده و مرا پیامبر قرار داده است.

 

بنابراین، وقتی حضرت عیسی(ع) در گهواره برای ابلاغ شریعت تازه به مقام پیامبری برسد، چه اشکالی دارد که به اراده خداوند، حضرت جواد(ع) در هفت سالگی به مقام رهبری، آن هم در مورد شریعت پیامبراسلام(ص) که بیش از دو قرن از آغاز آن با داشتن چندین رهبر می گذرد، برسد. مساله امامت حضرت جواد(ع) در خردسالی، در عصر امامت حضرت جواد(ع) نیز مطرح بود، حتی این مساله را از خود آن حضرت می پرسیدند.

 

گفته اند شخصی همین سوال را به صورت اعتراض از آن حضرت پرسید، او در پاسخ فرمود: خداوند به داود(ع) وحی کرد تا پسرش سلیمان را که در آن وقت کودک و چوپان بود، جانشین خود سازد، دانشمندان و عابدان بنی اسرائیل، آن را نپذیرفتند و گفتند سلیمان خردسال است، خداوند با نشان دادن اعجازی، شایستگی سلیمان را آشکار ساخت، و همین امر موجب شد که عالمان و عابدان بنی اسرائیل نزد داود(ع) آمدند، و جانشینی سلیمان را پذیرفتند. (کلینی ،همان:ص 383)

 

در مورد دیگر، امام جواد(ع) در پاسخ اعتراض کنندگان، این آیه را خواند: (قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی)(یوسف:108)؛ بگو این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوی خدا دعوت

می کنم. آن گاه امام جواد(ع) فرمود: سوگند به خدا در آغاز بعثت، جز علی(ع) از پیامبر پیروی نکرد، با این که او در آن وقت نه سال داشت، من نیز اکنون نه سال دارم. (کلینی ،همان:ج1،ص384)

 

استدلال امام جواد(ع) به ایمان آوردن حضرت علی(ع) در نه سالگی بر این اساس است که حضرت علی(ع) دراین سن و سال، پیرو کامل پیامبر(ص) بود، و شایستگی کسب ایمان کامل را پیدا کرد، با توجه به این که بر اساس روایات شیعه و اهل تسنن، پیامبر(ص) در آغاز بعثت، در مجلسی که خویشانش را دعوت کرده بود، و در میان آنها تنها علی(ع) ایمان خود را آشکار ساخت، پیامبر(ص) در همان مجلس علی(ع) را جانشین خود معرفی نمود. (شوشتری،1387ق:ج4،ص62)

 

همه این گفتار در مورد امامت حضرت مهدی(عج) در پنج سالگی نیز مطرح است بلکه امامت حضرت جواد(ع) در هفت سالگی و حضرت هادی(ع) در نه سالگی، مقدمه ای برای پذیرش امامت حضرت مهدی(عج) در پنج سالگی بود. تا یک نوع آمادگی به وجود آید و مردم امامت حضرت مهدی(عج) را در خردسالی بپذیرند.

  

تحلیل و بررسی

 

در مورد پاسخ این سوال که چگونه انسان خردسال به مقام امامت می رسد، ما دو راه در پیش داریم:

 

1-      به آنان که به خدای قادر و حکیم معتقدند، می گوییم: چه مانعی دارد خداوند با آن قدرت و حکمت مطلقه ای که دارد، براساس مصالحی، شخصی را در خردسالی به مقام نبوت یا امامت برساند، چنا

 

2-      ن که مطابق قرآن، خداوند حضرت عیسی و یحیی(ع) را در دوران کودکی به مقام نبوت رسانید؛ و به استناد قرآن عیسی(ع) در گهوراه سخن گفت و فرمود : من بنده خدایم، خداوند به من کتاب آسمانی داد و مرا پیامبر نمود.(مریم:30)

 

و خداوند در مورد یحیی(ع) می فرماید: (یا یحیی خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا)(مریم:12)؛ ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر،و ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم.

 

امام جواد(ع) برای یکی از یاران خود به نام علی بن اسباط، به همین آیه استدلال کرد، و پس از ذکر آیه فرمود :

 

خداوند کاری را که در مساله امامت کرده؛ همانند کاری است که در مساله نبوت کرده است، همانگونه که ممکن است خداوند حکمت را در چهل سالگی به انسان بدهد، ممکن است که حکمت را در کودکی به انسانی دیگر عطا فرماید.(کلینی،همان:ج1،ص494)

Social Media